درس پنجم ..... حیات سلطان چهارم عثمانی ، بایزید

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ خلافت سلاطین عثمانی

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس هشتــاد وسه از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس پنجم حیات سلاطین عثمانی

 

تاریخ : 12/08/88

موضوع  درس :

حيات چهارمين سلطان عثماني « بايزيد »

سلطان بايزيد بعداز قتل پدرش مراد در سال 792 هجري بمدت 13سال تا سال 805 هجري برمماللك عثماني حكومت كرد.

سلطان بايزيد فردي متدين،شجيع ومجاهد ومحبّ دين ومروجّ مساجد بود وبه بزرگان دين وعلماومشايخ واهل عرفان احترام مي كرد. ودرامر جهاد ومبارزه با دشمنان اسلام دنباله رو پدرش حركت كرد وقدرت خود را در اروپا توسعه داد درسال 804 هجري درحومه آنكارا توسط نيروهاي تيمور لنگ اسيرشد ودر سال 805 هجري در اسارت فوت كرد. 

 

اوضاع سياسي واجتماعي وداخلي دوران سلطان بايزيد

سلطان بايزيد بعداز انتخاب به رهبري و سرپرستي سلسله عثماني در اولين فرصت نيروهاي عثماني را در آسياي صغير (قسمت تركيه) ونيروهاي مستقردرقسمت اروپا را سروسامان داد.ودريك اقدام شجيعانه شهرآلاشهر از امپراطوري مسيحي بيزانس را تحت سلطه خود قرار داد. وتنها شهر باقيمانده (قسطنطنيه) كه مركز وپايتخت امپراطوري روم بود تحت محاصره نيروهاي بايزيد قرار گرفت. آنگاه سلطان بايزيد با دولت صربستان پيمان صلح امضاء كرد ودر سال 796هجري بلغارستان را فتح كرد وبا فتح بلغارستان ترس و وحشت سراسر اروپا را فراگرفت.

با پيشنهاد بعضي از حكام اروپائي بونيفاس پاپ نهم فتواي جهاد را صادر وملت هاي آلباني وفرانسه واسكاتلند وسويس ولوكزامبورك وبعضي از ايالات ايتاليا وجنوب اروپا را بسيج ويك قدرت قوي ويك سپاه120هزارنفري از مناطق مختلف اروپا بسوي بالكان راه افتاد وحمله جدي از سوي صليبيها شروع شد وخود را در كمترين وقت به بالكان رساندند ودر ابتدا مناطقي را ازسلطه عثمانيها خارج كردند.

بايزيد با سپاه آزموده ولشكري قوي ونيرومند 100هزارنفري عازم بالكان شد وعلي رغم مشكلات زيادي كه در پيش داشت بخصوص از اين جهت كه نيروهاي اروپايي بيشتر و قويتر بودند به ياري خداوند وثبات مسلمانان وشجاعت سلطان بايزيد وحمايت علماء در نهايت جنگ به نفع مسلمانان تمام شد.ومسلمانان نيروهاي مسيحي را شكست دادند. پيروزي مسلمانان در اين جنگ كه به جنگ نيكو پوليس مشهور است موجب شد عثماني ها به يك قدرت قوي در مقابل اروپا تبديل شدند تا جاي كه مردم بوسني و بلغارستان بدون كوچكترين مقاومتي خود را تسليم نيروهاي عثماني كردند.

سلطان بايزيد درسال 801هجري از حاكم قسطنطنيه در خواست تسليم را نمود وپيشنهاد بايزيد از سوي مانويل حاكم قسطنطنيه رد شد.

سلطان بايزيد بعد از دريافت جواب رد از سوي حاكم روم محاصره شهرقسطنطنيه را استحكام بخشيد ودر همين زمان بود تيمور لنگ با سپاهي قوي، خود را به مرز دولت عثماني رساندوبه بايزيد پيامي فرستاد كه خود را بدون خون ريزي تسليم كند.

بايزيد به پيشنهاد تيمور جواب رد داد ودر سال 804هجري تيمور با سپاه 800هزارنفري يكي بعدازديگري شهرهاي دولت عثماني را تسخير كرد بايزيد با سپاه قوي خود در حومه انكارا در مقابل تيمور ايستاد. وعثمانيهادر مقابل سپاه تيمور رشادت نشان دادند ولي در لحظه حساس 2 گروه از سربازان بايزيد به سپاه تيمور ملحق شدند: 1- نيروهاي مسيحي مسلمان شده اروپائي  2- نيروهاي باقيمانده مغوليان در دولت عثماني  اين خيـــانت باعث شد باقيمانده نيروهاي عثماني علي رغم حمايت صادقانه خود نتوانستند پيروزي را كسب كنند وبايزيد اسير شد ونيروهاي عثماني دچار شكست شديدي شدند و سپاه تيمور تا شهر بورسا رفت واكثر بالا اتفاق مناطق تحت سلطه عثمانيها را تسخير كرد وسال805هجري تيمور به سمرقند بازگشت.

با بازگشت تيمور فرزندان بايزيد به جهت جانشيني پدر دچار اختلاف شدند. عاقبت وبعداز 10 سال جنگ داخلي قدرت هماهنگ عثمانيها در درست يكي ازفرزندان بايزيد بنام محمد قرار گرفت.   

 

** نتيجـــه **

1-       اقدام بايزيد در برابر صليبيها بخصوص در جنگ نيكوپوليس موجب افتخارومايه عزت مسلمانان در مقابل مسيحيان گرديد بايزيد در ترويج دين واحداث مساجد وحفظ جايگاه علماء وعرفا ازجمله ي افراد مخلص تاريخ نامش ثبت شده است.

 

2-       مسيحيان شكست خورده از دست بايزيد پيروزي تيمور واسارت بايزيد را جشن گرفتند وبراي تيمور تبريك فرستادند وشادي كنان كف زدند وكشتن مسلمانان را از هردو طرف به نفع خود مي دانستند.

 

3-       تيمور لنگ كي بود وچكاركرد؟ تيمور در سال 736هجري در روستاي كيش سمرقند از يك خانواده مسلمان متولد شد به پيـــروي از سنت خانواده اش به بزرگان دين علاقه داشت ومرتب به محضر آنان مي رفت وطلب دعاي توقيق مي كرد درجواني درس جنگ را ياد گرفت وفردي شايسته ومشهورشد و  درحدود سال762 هجري از جانب حاكم ماوراالنهر به فرماندار كيش مقراجدادي خود منصوب شد وبا خواهر اميرحسين حاكم ماوراالنر ازدواج كرد وطبق فرهنگ مردم آن ديار كه به داماد گوركان مي گفتند به تيمورگوركان يعني تيمور داماد معروف شد كه بعداً به غلط تيمورگركاني خوانده شده است. امير تيمور درجنگ با والي سيستان پاي راستش صدمه ديد وتا آخر عمر مي لنگيد وبه همين خاطربه تيمورلنگ هم مشهور شد تيمور در اثر شجاعت ومهارتي كه داشت بر ماوراالنهر مسلط شد واز سال782تا807 هجري قمري به قصد كشورگشائي يك جنگ خونين بي رحمانه وپرحادثه اي را شروع كرد  ودرطول25سال هندوستان وهرات وخراسان ومازندران ومسكو وآذربايجان ودمشق وبغداد وانكارا را گرفت وانسانهاي زيادي را كشت ودر هرات و اصفهان از كله انسان ها مناره ساخت آنگاه در فكر فتح چين افتاد وسپاهي را بسيج كرد ولي مرگ جلوش گرفت ودر اثرسرما خوردگي در كنار سيحون فوت كرد.

  ( تلك الا يام نداولها بين الناس )

روزگار وقدرت را در دست انسانها قرار مي دهيم يكي مي سازد ويكي تخريب مي كند. يكي احياءمي كند وديگري مي كشد گروهي به بشرخدمت وجمعي خيانت مي كنند. جمعي مي خورند وشادي مي كنند وجمعي فقيرند وگريه مي كنند يكي عمربن عبدالعزيز است و يكي يزيد يكي عثمان ترك است وديگري تيمورلنگ ( والعاقبة للمتقين )   

 

 

‍‍ « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

 

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Submit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn