درس بيست و پنجم .... حيات حضرت موسي (ع)

روز سه‌شنبه مورخ 16/09/89 در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری در مسجد قباء پاوه درس يكصد و بيست و هفتم از سلسله مباحث تاریخ ( درس بيست‌ و پنجم تاريخ انبيا(ع) ) با موضوع ادامه حيات حضرت موسي (ع) ارائه شد.

در ادامه ، درس مذکور جهت استفاده دوستداران و علاقمندان مباحث تاريخي درج شده است.

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ انبيــــــاء

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس يكصـــــدو بيست و هفتم از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس بيست و پنجم
حیات انبياي الهي

** موضوع درس **

ادامه حیات حضرت موسي(ع)

در درس قبل گفتيم جدال و نزاع بين حضرات موسي و هارون از يك طرف و فرعون و فرعونيان از طرف ديگر شروع شد. يك روز جلسه جدال فيما بين حضرت موسي (ع) و فرعون ادامه داشت فرعون گروهي از اعوان و عوامل خود را جمع كرد و شروع به آدم فريبي نمود و اعوانش كاملاً آمادگي به جهت احسنت گفتن به فرعون را داشتند فرعون گفت اي قوم اين فرد كه مدعي پيامبريست ديوانه‌اي بيش نيست چون مدعي است خداي ديگري غير از من وجود دارد با توجه به قدرت و جبروت فرعون حاضرين يا سكوت كردند و يا سخنان فرعون را تأييد نمودند و اعلام كردند هر كسي اعقتاد داشته باشد غير از شما خداي ديگري وجود دارد حتماً ديوانه است حضرت موسي (ع) نه به جبروت فرعون توجه كرد و نه به آفرين ، احسنت گويان فرعون و با شجاعت بيشتـــري فرمود اي فرعون خدايي كه من او را پرستش ميكنم و شما و اعوانت را به پرستش آن دعوت ميكنم خدايي است كه خورشيد بوسيله وي از شرق طلوع ميكند اگر شما در گفتارت كه ميگوييد خدا هستم صادق هستيد با قدرت و جبروت خود كاري كنيد كه خورشيد از مغرب طلوع كند.

فرعون مات و مبهوت شد و موسي را به حبس تهديد كرد حضرت موسي فرمود من از زندان واهمه‌اي ندارم من فرستاده خدا هستم و مأمور به رساندن پيام خالقم. ودر جهت اثبات حقانيت و رسالت خود حجتي آشكار و معجزه‌اي روشن به تو نشان مي دهم فرعون گفت اگر راست ميگوئيد معجزه خود را نشان دهيد

حضرت موسي (ع) عصاي خود را به زمين انداخت و تبديل به مار شد فرعون و فرعونيان مضطرب و ترسان شدند فرعون با حيرت گفت معجزه ديگري داريد حضرت موسي فرمود بله و دستش را در گريبان و جيب خود كرد و سپس بيرون آورد چون چراغ روشني نور از دستش نمايان شد و چشم تمام حاضران را خيره كرد.

فرعون بجاي تصديق گفت اي قوم ،‌ موسي ساحراست و ميخواهد با سحرش شما را فريب دهد توصيه ميكنم فريب اين شخص را نخوريد موسي ميخواهد حكومتي تشكيل دهد و شما را از وطن و سرزمين خود بيرون كند حاضرين گفتند اي فرعون به موسي و هارون مهلت بدهيم تا ما هم ساحران را احضار و در يك برخورد رو در رو حقانيت براي ما روشن شود فرعون با پيشنهاد موافقت كرد و دستور داد تمامي ساحران مملكت مصر و هر آنچه طناب در دسترس دارند آماده و در پايتخت حاضر شوند ساحران از اطراف و اكناف به پايتخت آمدند و روز موعود فرا رسيد و جمعيت زيادي از گوشه و كنار جمع شدند فرعون و بزرگان قوم او در جاي مخصوص قرار گرفتند . حضرت موسي در ميدان ايستاد . به اندازه تپه اي طناب و ريسمان را جمع كرده بودند ساحران به موسي گفتند شروع كن حضرت موسي فرمود شما اول شروع كنيد. ساحران گفتند : بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ ( آيه 44 شعراء) (قسم به عزت فرعون ما پيروز هستيم) سپس با سحر و شعبده خود تمامي طنابهاي موجود در صحنه و ميدان را به مار و اژدها تبديل و شروع به حركت كردند و حاضرين را مجذوب خود وهمه براي آنها كف زدند .

حضرت موسي با توكل به خداوند متعال عصاي خود را كه هديه حضرت شعيب و از آثار بجا مانده حضرات ابراهيم و نوح بود كه از ابراهيم به شعيب و آنگاه به موسي رسيده بود به ميدان مارها و اژدهاهاي غيرواقعي و مصنوعي ساحران پرتاب كرد و در ظرف كمتر از يك دقيقه در برابر چشمان حاضران عصاي موسي همه مارها را بلعيد و همه حضار را متحير و مبهوت و خيره كرد و اكثر افراد از محل فرار كردند و تمامي ساحران بعنوان تسليم سجده كردند و شعار دادند: قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ * رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ (آيات‌47 و 48 شعراء)

فرعون با شنيدن شعار ساحران و ديدن عمل آنها همگي آنها را به مرگ و قطع دست و پا تهديد كرد ولي نور ايمان در قلب آنان رسوخ كرده بود و توجهي به تهديد فرعون نكردند و گفتند مطمئن هستيم عمل موسي يك معجزه است و موسي پيامبر است و رسالت وي مورد تأييد ماست .

بعد از پيروزي حضرت موسي بر سحر ساحران اكثر بالاتفاق بني اسرائيل مصر به حضرت موسي ايمان آوردند و اطراف حضرت موسي را گرفتند و حضرت موسي و پيروان وي در مصر جمعيتي شدند. و بعد از جريان ابطال سحر ساحران و ايمان اكثر بني اسرائيل به رسالت حضرات موسي و هارون جامعه مصر تكاني خورد و در اكثر خانواده‌ها حساسيت خاصي بوجود آمد. خانواده فرعون هم از اين تكان و جهش مستثني نبود.

يك روز آرايشگر دختران فرعون در حين آرايش قيچي از دستش افتاد و زماني قيچي را بلند كرد گفت بسم الله دختر فرعون گفت مراد شما پدر من است آرايشگر گفت خير مراد من خداي من و تو و پدرت است: « الله رب العالمين » دختر فرعون گفت اين مطلب را به پدرم ميرسانم خلاصه فرعون از ماجرا باخبر شد و آرايشگر را محاكمه و چون راضي به برگشت به بت پرستي نبود او را به همراه چند فرزندش در تنور خانه خود انداخت و همگي را با آتش ظلم خود از بين برد. پيامبر اسلام حضرت محمد المصطفي(ص) ميفرمايد در شب معراج بوي عجيب و خوشي را استشمام كردم از حضرت جبرئيل پرسيدم اين بوي خوش از چيست فرمود از خاكستر خانم آرايشگر دختران فرعون است.

واقعه دوم جريان همسر خداپرست فرعون است خانم آسيه كه از همان اوائل زندگي مسير درست را انتخاب كرد بخصوص زماني كه گفت فرعون بگذار موسي در بيت ما بماند و او را بجاي فرزند خود انتخاب كنيم و بعد از اعلام رسالت و نبوت موسي آسيه به رسالت و پيامبري او آيمان آورد و ايمان وي نزد فرعون آشكار شد فرعون او را به مرگ تهديد كرد و به وي مهلت داد اگر از عقيده اش منصرف نشود بلايي كه بر سر آرايشگر آورد بر سر وي نيز خواهد آورد آسيه گفت: برگشت به كفر هرگز . و سپس سرش را بسوي آسمان بلند كرد و گفت رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ ( پروردگارا تو در بهشت خود به من منزلي عطا فرما آن منزل را هزار برابر بر بيت و منزل فرعون ترجيح ميدهم).

خداوند متعال به دفاع از اين بانوي ماندگار و سر افراز تاريخ در آيه 11 سوره تحريم ميفرمايد از جمله زنان نمونه تاريخ آسيه زن فرعون است كه در آن لحظه حساس و قبل از مرگ به دست فرعون گفت: «قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ »

سپس خداوند متعال وفق مفاد آيات 106 و 107 و 130 و 133 سوره اعراف 9 معجره مهم به حضرت موسي عطا فرمود تا بوسيله اين معجزات قوم سركش و ظالم فرعون را تسليم برنامه حق سبحان نمايد از جمله : 1- عصا 2- يد بيضاء 3- قحطي و خشكسالي 4- كمبود ميوه ها 5- طوفان 6- ملـــــخ 7- آفت هاي گياهي 8- افزايش قورباغه در محل زندگاني آنان 9- خون شدن آب نيل .

در آيه 130فوق الذكر آمده است : وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ

با اين وصف قوم فرعون هرگز بيدار نشدند و هرگاه و هر بار كه بلا و مصيبتي دچار آنها مي شد دست بدامن حضرت موسي مي‌شدند تا از خدا بخواهد بلا و مصيبت برطرف گردد و هر بار قول ميدادند در صورت رفع بلا ايمان بياورند ولي هرگز ايمان نياوردند و در هر مرحله برخورد آنها نسبت به گذشته و در برابر حضرت موسي و ياران وي شديدتر مي‌شد.

فرعون يك روز وزير آباداني خود هامان را احضار كرد و گفت بناي مرتفعي براي من بساز تا به آسمان بروم و ثابت كنم كه موسي صادق نيست و خدايي جز من وجود ندارد و سپس ظلم و زور را نسبت به موسي (ع) و پيروان وي شدت بخشيد حضرت موسي (ع) با پيروان خود مشورت كرد و به اين نتيجه رسيد ماندن در مصر بصلاح آنها نيست و تصميم گرفت براي نجات قوم خود از دست ظلم آل فرعون بسوي فلسطين (بيت المقدس) هجرت نمايد و اين سفر و حركت نياز به اذن الهي داشت مدتي صبر كردند و عاقبت به موسي وحي شد شب هنگام مصر را به مقصد بيت المقدس ترك كند

بمحض آمدن شب و حاكميت تاريكي پيروان حضرت موسي (ع) در اطراف پيامبر و رهبر خود جمع شدند و بسرعت پايتخت را ترك و خيلي زود قسمت خشكي را سپري و به كنار درياي مواج و خروشان احمر رسيدند و وحشت زده در برابر امواج دريا قرار گرفتند و خيلي ناراحت بودند دشمنان را در پشت سر و در جلو خود امواج بي‌رحم دريا را ميديدند،در اين فاصله وحي آمد:« فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ » (‌آيه 63شعراء) (به موسي وحي و امر كرديم عصاي خود را به دريا بزن ) .حضرت موسي به فرمان خداوند عصاي خود را به دريا زد آب دريا شكافته شد و زمين آشكار گشت موسي (ع) و همراهان به سلامت از عرض دريا گذشتند ، فرعون كه تصميم به قتل موسي (ع) و پيروان وي گرفته بود زماني كه فهميد از شهر خارج شده‌اند همراه سپاه تا دندان مسلح خود آنها را دنبال كرد و چند لحظه بعد از خروج سپاه حضرت موسي ،‌فرعون و سپاهش به كنار درياي احمر رسيدند ،هنوز شكاف و مسير راه موسي كماكان باز بود و با ديدن سپاه موسي در آن طرف دريا بدون تحقيق و صبر و ملاحظه وارد دريا شدند و زماني كه فرعون و سپاهش در بين 2 طرف آب قرار گرفتند و ميخواستند از راه عبور بني اسرائيل و موسي (ع) گذر كنند به امر خداوند دو طرف آب به هم وصل شدند و تمامي سپاه و فرعون غرق شدند .

در لحظه آخر فرعون خطاب به حضرت موسي كه در كنار ساحل بود گفت :‌ « آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ » ( آيه 90سوره يونس) ( اينك ايمان آوردم معبودي جز معبودي كه بني اسرائيل به او ايمان آورده اند وجود ندارد و من كاملاً تسليم هستم)

ولي ديگر فرصت گذشته بود و زماني براي توبه نمانده بود امواج سهمگين دريا فرعون را غرق كرد و در چند صد متري محل غرق جسد بي جان او را امواج دريا به خارج پرتاب كرد تا درس عبرتي باشد براي آيندگان .

به اين ترتيب طومار زندگي فرعون و سپاهيان ظالمش درهم پيچيده شد و سپس بني اسرائيل به همراه حضرات موسي و هارون (عليهما السلام) به حركت خود بسوي بيت المقدس ادامه و فصل جديدي را از زندگي شروع كردند ......... ادامه دارد

« وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و اصحابه اجمعین »

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Submit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn