روز سه شنبه مورخ 25 /مهر /1396 در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملاقادر قادری در مسجد قباء پاوه درس سیصد و شصت پنجم تفسیر قرآن کریم (درس چهارم تفسیر سوره مبارکه قصص) با موضوع آیات 23 الی 35 ارائه شد.
در ادامه ، درس مذکور جهت استفاده دوستداران و علاقمندان كلام الهی درج شده است.
کلاس تفسیــر قــرآن کـریـم توسط حاج ماموستا ملا قــادر قــادری
درس سیصدو شصت و پنجم
درس سوم سوره مبارکه قصص آیات 23 الی 25
*موضوع درس *
1- ادامه قصه حضرت موسی (ع) و فرعون
** ترجمــه آیـــات**
وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ ﴿23﴾
هنگامیکه موسی در برابر ظلم فرعون از خاک مصر متواری شد و به سرزمین مَدْیَن و چاه معروف مَدْیَن رسید، جمعیتی را دید مشغول آب دادن به احشام و چهارپایان خود هستند و در فاصلۀ چند صد متری ۲ خانم را دید که مراقب احشام خود بودند و مثل سایر مردم به چهارپایان خود آب نمیدادند. موسی به آنها نزدیک شد و علت را سؤال کرد گفتند: پدر پیری داریم و به احترام خانوادۀ خود تا خاتمۀ کار در جمع مردم وارد نمیشویم. آنگاه احشام و چهارپایان خود را آب میدهیم.
فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ﴿24﴾
موسی به آنها کمک کرد و برای گوسفندان آنها آب کشید. سپس به حاشیۀ چاه رفت و زیر درختی نشست و با خدای خود این دعا را زمزمه کرد. بار الهی در این لحظه هر خیر و لطفی را شامل حالم فرمایی به آن نیازمندم.
فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿25﴾
مدتی نگذشت یکی از آن دو خانم به سراغ موسی آمد و درحالیکه با نهایت حیا و ادب گام برمیداشت، گفت: پدرم از تو دعوت میکند به منزل ما بیایید تا مزد و حقالزحمۀ آب کشیدن را که برای ما انجام دادهاید به شما بپردازد. موسی به منزل پدر آن دو زن آمد (منزل شعیب پیامبر) و سرگذشت خود را برایش بازگو کرد (شعیب) فرمود: نترس از قوم ظالم و بیرحم نجاتیافتهاید.
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الأمِینُ ﴿26﴾
یک از آن دو خانم گفت: ای پدرم این آقا فردی قوی و ظاهراً محترم و امین است. او را استخدام کن تا امورات منزل را برای ما انجام دهد.
قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِکَ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿27﴾
شعیب فرمود: اگر ۸ سال در بیت من بمانید، و به من خدمت کنید یکی از دو دخترم را برای شما عقد میکنم و اگر ۱۰ سال به ما خدمت کنید، محبت و جوانمردی میکنید. من نمیخواهم شمارا در تنگنا قرار دهم. در آینده عملاً برای شما ثابت خواهد شد من از صالحان هستم و حقوق شمارا ادا خواهم کرد.
قَالَ ذَلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ أَیَّمَا الأجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوَانَ عَلَیَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ ﴿28﴾
موسی گفت: مانعی ندارد در خدمت شما خواهم بود و اگر ۸ سال یا ۱۰ سال به شما خدمت کنم ضرر نمیکنم. خداوند بر آنچه میگویم گواه و وکیل است.
فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الأجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لأهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ﴿29﴾
زمانی موسی مدت خود به پایان رساند، (از شعیب اجازه گرفت) و از مَدْیَن همراه خانوادهاش بهسوی مصر عازم شد. در کنار کوه طور (جنوب غرب فلسطین فعلی) حرکت میکرد آتشی را از دور مشاهده نمود و به خانوادهاش گفت: اینجا مکث کنید تا من به سراغ آتشی که دیدهام بروم شاید خبر خوشی از آبادانی دریافت کنم یا شعلهای از آتش را برای گرم کردن شماها بیاورم.
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الأیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿30﴾
زمانی بهطرف محل آتش درحرکت بود، از کرانۀ راست دره و در آن سرزمین پربرکت از درون یک درخت ندایی آمد ای موسی من خداوند ربالعالمین هستم.
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الآمِنِینَ ﴿31﴾
ندا تکرار شد. ای موسی عصای دستت را بیفکن. موسی عصا را به زمین افکند و عصا به مار تبدیل شد. موسی از مار فاصله گرفت و خود را به عقب کشاند. مجدداً ندا آمد ای موسی برگرد و نترس تو در امان هستی.
اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّکَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ﴿32﴾
دستت را در گریبان خود فرو بر در لحظۀ خروج از گریبان، سفید و درخشنده و بدون نقص و عیب خواهد شد. سپس دستهایت را بر سینهات قرار ده تا ترس و خوف و وحشت از تو دور شود (این دو) یعنی عصا و ید بیضا از معجزات تو اند و هردو نشانۀ قدرت و عظمت خداوند واحدند و از این تاریخ شما فرستادۀ ما هستید. بهسوی فرعون و قوم او بروید. بدون تردید فرعون و قومش قوم فاسقی هستند.
قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ ﴿33﴾
موسی خطاب به خداوند فرمود: پروردگارا من یکی از اقوام فرعون را بهصورت خطا به قتل رساندهام میترسم مرا به قتل برسانند.
وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ ﴿34﴾
برادرم هارون از فصاحت خاصی برخوردار است و از من بهتر صحبت میکند. اذن فرما تا در این مأموریت مرا همراهی کند و ابلاغ مرا تصدیق نماید. زیرا از قوم فرعون واهمه و ترس دارم مطالبم را قبول نکنند.
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ ﴿35﴾
خداوند فرمود: بازوان شمارا بهوسیلۀ برادرت محکم و نیرومند میکنیم و برای شما سلطه و برتری قرار میدهیم و در سایۀ آیات ما دشمنان هرگز به شما دستیابی پیدا نخواهند کرد و شما و همراهان و همفکران شما پیروز میشوید.
*** توضیح و تفسیر آیات و نتایج درس***
توضیح آیات ۲۳ و ۲۴: در تفسیر این دو آیه آمده است، بعد از تهدید موسی از سوی فرعونیان، موسی مصر را بهسوی مَدْیَن ترک کرد. مَدْیَن در سرزمین فعلی فلسطین است. وی مدت ۸ شبانهروز در راه بود تا به چاه مدین رسید. خستهوکوفته و گرسنه در کنار چاه مدین منزل گرفت. مردمِ محل را دید چهارپایان خود را آب میدادند و ۲ خانم از فاصلهای دورتر مراقب احشام خود بودند. موسی به آنها نزدیک شد و علت را سؤال کرد. آن دو گفتند: پدر پیری داریم نمیتواند کار کند ما هم مسئولیت چرا و آب دادن احشام را به عهدهداریم. باید صبر کنیم کارِ اهالی تمام شود آنگاه ما کارمان را شروع میکنیم. تحت تأثیر صحبت آنان قرار گرفت و آب موردنیاز چهارپایان آنها را از چاه کشید. خانمها همراه گلۀ خود به آبادی برگشتند و موسی زیرِ درختی آرام گرفت و با خدای خود به دعا مشغول شد و درخواست توفیق و صبر کرد.
توضیح آیات 25 تا 28: در این ۴ آیه میخوانیم دو خانم مورداشاره که دختران حضرت شعیب پیامبر (ع) بودند، ماجرا را برای پدر نقل کردند. شعیب فرمود او را به منزل دعوت کنید تا حقالزحمۀ ایشان را پرداخت نمایم.
یکی از دختران باادب و حیاء دنبال موسی رفت و او را به منزل دعوت کرد. موسی نزد شعیب آمد و جریان زندگی خود را بازگو کرد و شعیب فرمود: نترس الحمدلله از دست ظالمان نجات پیداکردهاید. یکی از دختران به پدرش پیشنهاد کرد و گفت: این آقا فردی قوی و محترم و امین است او را برای کارهای منزل استخدام کنید. شعیب و موسی قرارداد اخلاقی باهم بستند ۸ تا ۱۰ سال موسی به بیت شعیب خدمت کند و شعیب یکی از دختران خود را برای وی عقد نماید.
توضیح آیات 29 تا 35: این ۷ آیه به موضوع سفر و بازگشت موسی و خانوادۀ وی به مصر اشاره دارد. موسی و خانوادهاش در یک شب بارانی و تاریک گرفتار شدند و دنبال آبادی و دنبال نجات خود بودند. موسی شعلۀ آتشی را از دور دید و دنبال روشنایی و فرج رفت و در نزدیکی کوه طور در صحرای سینا خداوند به او لباس رسالت عطا فرمود و او را مأمور کرد تا فرعون و قومش را به توحید و خداپرستی دعوت کند و به درخواست حضرت موسی (ع) خداوند هارون برادرش را بهعنوان پیامبر و همراه و همکار وی تعیین و هر دو برادر به مصر برگشتند و کار و مأموریت خود را به احسن وجه شروع کردند.
ا تَقَبَّلْ منّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ وَتُبْ عَلَینَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
وصلي الله تعالي علي سيدنا و مولانا محمد و علي آله و اصحابه و من دعا بدعوته الي يوم الدين
• لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.
• از نوشتن دیدگاهایتان با حروف فینگلیش جدا" خودداری کنید .