زندگینامه استاد ماموستا ملا محمد امین کلاشی

بقيه السلف استاد فقيه ، عالم وارع باهر ، علامه متقي ماموستا ملا محمد امين معروف به ( ماموساي كلاش ) از سلسله سادات حسيني كلاش ، صباوت و شباب تحصيل وي از حكايات شنيدني است كه ياد آور زندگي برجستگان  تاريخ بشريت است ، گويي تولد وزندگي آنان بر اساس برنامه اي خداوندي تنظيم مي گردد تا به عنوان مرد خدا براي خدا و در راه خدا از آغاز در بوتة  آزمايش و سختي ها بالنده شوند و رشد يابند .

وي به سال 1300 ه ش  در قرية كلاش باغان متولد گرديد ،‌ پدرش مرحوم نادر و مادرش مرحومه سلمي ، در اين هنگام به رسم متداول عشاير كوچر زمستان را در قرية قشلاقي ( مره ميره )  و تابستان را در منطقة ييلاقي  باغان و ماكوان به سر مي بردند ، خانواده به ماكوان كچ كرد و در محلي به نام (( دالاهاني ))  سياه چادر زدند ، كودك كه  هنوز چهره مادر را به درستي نشناخته بود وم از سينه اش شميمة شير مي شنيد و مي چشيد در آغوش پر مهرش  به شير خوارگي مشغول بود كه بر حسب قضا و قدر تيري از اسلحه همسايه بي احتياط بر پشت مادر نشست و او را به شهادت رسانيد و كودك در خون مادر غوطه زد ، و اين سر آغاز رنج ها بود.

كودكي را در ذي  توجه و پرورش پدر و نزديكان مادري سپري كرد و به سن تميزي رسيد ، پدر او را به منظور تحصيل علوم دينيه به خدمت مرحوم  ماموسا سيد محيي الدين حسيني لوني روحاني قريه كلاش برد ،  در هفت ماه قرآن را ختم كرد و كتا ب هاي فارسي گلستان و بوستان  را در محضرش  به اتمام رساند ، اختلافات عشايري موجب انتقال ماموسا سيد محيي الدين به باينگان گرديد و  مدرسه كلاش بدونه مدرس ارشد ماند ، و طلبه جوان بالاجبار مدرسه را ترك  و به ياري پدر در امر زراعت  همت گماشت ، پس از سالي خانواده به كلاش نهنگ از توابع خانه شور ثلاث كوچيدند ، در آن هنگام يكي ديگر از علماء  فاضل سلسله سادات برزنجي لون  شادروان  ماموسا سيد امين لوني ، به خانه شور وارد و بساط درس و بحث و تدريس علوم دينيه اسلاميه را بر قرار مي سازد ، پدر كاردان و آگاه فرصت را مغتنم شمرده ، فرزند مستعد را براي ادامه تحصيل به خدمت آنجناب مي برد  و براي تامين مخارج مدرسه نيز ماهانه بيست وپنج ريال پول نقره سفيد به عنوان همياري مي پردازد.

مدتي را با طلاب و فرزندان امراء و رؤساي منطقه در مدرسه خانه شور مي گذراند ، و مقدمات نحو و صرف را در محضر حاج سيد امين لوني فرا مي گيرد ، سال بعد استاد جلاي وطن كرده به لون باز مي گردد، همزمان ماموسا ملا عبد الفتاح فرشيدي ، به قريه باينگان  وارد مي شود و به احياء علوم ديني در آنجا همت مي گمارد ، آوازه فضل و دانش اندوزي او گسترش مي يابد ، به دلالت و راهنمايي مرحوم پدر . فقيه محمد امين و عده اي از طلاب كلاشي روي به حلقه درس ملا عبدالفتاح مي گذارند ، تصريف زنجاني و عوامل جرجاني و برخي احكام را در محضر ايشان تحصيل مي نمايند ، و با كسب اجازه از محضر ايشان ، راهي پاوه و خانقاه مي شود . تصريف ملا علي را در خدمت مفتي اعظم شافعيان كرمانشاهان مرحوم حاج خليفه سيد حسين مسعودي خانقاهي . به پايان مي برد ، به سبب اوضاع ناهنجاري كه براي روحانيون  و اهل علم  در دگرگوني هاي اوايل حكومت پهلوي پيش آمد ، عزم عراق عرب نموده ، مهاجرت كرد ، پس از ورود به كردستان عراق ، در ( اباعبيده ) ، محضر استاد ملا  بابا رسول  بيدني را درك كرد اكثر علوم منقول را تا منتهي در خدمت ايشان تحصيل نمود ، به شيوة طالبان جستجوگر روي به ساير نقاط نهاد و در مدرسة مسجد خان قره داغ به حلقة درس استاد شيخ مصطفي در آمد و مدتي هم  درگراله  برزان از افادات استاد ملا محمد رئيس ، معقول  و هيئت و رياضيات  را تحصيل نمود و سپس در بياره به جمع مستعدين منتهي  بهره مند از افادات اعلم العلماء استاد ملاعبد الكريم مدرس پيوست و مورد توجهات حضرت علاء الدين محمد نقشبندي مسند نشين خانقاه بياره و استاد مدرس قرار گرفت و پس از طي مراحل به دريافت اجازه نهايي افتاء و تدريس علوم اثني عشر از ملا بابا رسول بيدني مدرس اباعبيده  و استاد ملا عبدالكريم مدرس مفتخر گرديد ، اين سفر علمي و مهاجرت الي الله هشت سال به طول انجاميد ، با فراز و نشيب ها و قبوي رنج ها و سختي ها و مشقات همت مردانه ، استعداد ذاتي ، ومحبت پدر اركان توفيق آن بود .

سپس استاد ملا محمد امين با اندوخته اي گران سنگ از كردستان عراق روي به زادگاه خود نهاد، به دنبال نقل مكاني مختصر در زادگاهش به احياي حوزه دروس علوم اسلامي و بر قراري حلقه افاده و تدريس مستقر گرديد ، آوازه فضل و تسلط و فقاهت او گستـــــــرش يافت و با عنوان ( ماموساي كلاش ) علم گرديد .

اهالی منطقه کلاش در تأمین مایحتاج و ضروریات مدرسه و طلاب ـ کما هوَ حقّه ـ اهتمام تمام نمودند واستاد به وعظ و ارشاد مردم منطقه و تبین مسایل دینی و شرعی برای آنها می‌پرداختند.

در سال 1353 هـ.ش. ماموسای کلاش به خاطر مسایل رفاهی و اجتماعی به روستای شمشیر از توابع پاوه نقل مکان نمود و در سال 1354 هـ.ش. به باینگان هجرت نمودند و در آنجا تعداد زیادی از طالبان علوم از محضر ایشان موفّق به کسب اجازۀ افتا و تدريس شدند.

در اواخر سال 1355 به زادگاه خویش بازگشتند و مسجد و مدرسۀ آنجا را تجدید بنا کرده و سامان بخشیدند و تا اوایل سال 1362 به تدریس و اقامۀ نماز جماعت و جمعه و ارشاد طلاب و مردم پرداختند. همزمان با واقعۀ جنگ ایران و عراق و نا امنی مناطق مرزی به شهر جوانرود عزیمت و در محلۀ مسجد دارالإحسان سکونت گزیدند. از زمان ورود به عنوان مرجعی ذی صلاح و اعلم در امور فقهی و دینی و قضایی مردم منطقه مورد رجوع بودند و مورد اعتماد علما و روحانیون قرار گرفتند و ایشان در کنار اینکه مدرّس رسمی مسجد دارالإحسان و مرجع فتوا و تدریس بودند به عنوان رئیس شورای فقهی شهرستان جوانرود در سمت قضاوت و حاکم شرعی بسیاری از اختلافات فقهی و حقوقی و مدنی و مراقعات و منازعات فی مابین مراجعین را حل و فصل می کردند.

 استاد ضمن اینکه دست توانایی در علوم و فنون اسلامی داشتند از ذوق و قریحۀ شعری بالایی هم برخوردار بودند وگهگاه خود را با شعر تسلی می دادند. از جمله تألیفات ایشان کتاب عزیزیه در منطق می باشد که در عراق به چاپ رسید. سرانجام استاد در تاریخ 24/10/1380هـ .ش در شهرستان جـوانرود با کوله باری از علم و دانش به سرای آخرت پیوست و جهان فانی را وداع گفت. یادش گرامی وراهش مستدام باد!

ویژگیهای استاد: ایشان انسانی وارسته و صبور و بردبار،اهل قناعت و متواضع و فروتن بودند و بسیار به ندرت عصبانی می‌شدند و برخوردار از سلامت کامل جسمانی، خیلی پیاده روی را دوست داشتند و اهل تفریح و مزاح بودند. برای تدریس بحث و جدل و قضاوت و حل و فصل امور و دعاوی و پاسخگویی مراجعات و ارباب رجوع توان و حوصلۀ تمام داشتند. بشّاشی و گشاده رویی از ویژگی های مخصوص وی بود، تا زمان خواب فرا نمی‌رسید از تکیه به متکا و پشتی و دیوار پرهیز داشت،استوار و متین و زاهد و متواضع و وارع و اهل قناعت بودند. استاد برای انجام امور مربوط به تدریس و قضاوت نیاز به مطالعۀ کتاب و مراجعه به کتاب نداشتند چون اغلب کتابهای مراجع و منابع فقهی و حقوقی را حفظ بودند و در مسائل فقهی خیلی اهل احتیاط بود واساساً می توان گفت که فقیهی بودند محتاط و دقيق و نكته سنج.

 

منابع:

تاریخ تسنن در کرمانشاه،نوشتۀ: محمّدعلی سلطانی.

نشریه بزاف (ماهنامۀ فرهنگی ادبی، اجتماعی انجمن بزاف شهرستان جوانرود (شماره دوازدهم ).

 

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Submit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn