«ماموستا» پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه پاوه
«ماموستا» پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه پاوه

علمای اورامان

سلسله سادات عالي درجات برزنجه از قديم الايام در مناطق غربي ايران به گسترش علم و فضل و شريعت و طريقت نامبردار بوده اند ، سيد عبد اللطيف حسيني فرزند مرحوم سيد اسماعيل و نوادة شيخ محمد غزائي از سلسله سادات بزرگوار برزنجه و بزرگ خاندان لون كه اولاد و احفاد شيخ اسماعيل مشهور به « گرده له »  هزار ميردي برزنجي شهر زوري هستند.

سيد عبد اللطيف به سال 1312 ه.ش در روستاي لون سادات از توابع شهرستان كامياران يا به عرصة وجود نهاد ، در اوان صباوت در مكتب مرحومه خاتون مريم ، قرآن كريم را ختم  كرد ، سپس بر طبق سنت و روال ديرينه طلبگي راهي حجره ها گرديد ، به سال 1326ه.ش مرحله ابتدايي را در خدمت استاد فرزانه كلا سعيد عبدالغني حسيني لوني ( دائي خود )  آغاز نمود و از تصريف زنجاني تا جامي را در تدريس آن فقيه سامي تحصيل نمود .

در سال 1333 ه.ش در حلقة درس ابن عم خويش استاد ملا سيد علي حسيني لوني كتاب هاي درسي رسمي چون شرح نظام و سيوطي را بهره برد ، تا در سال 1335 عازم مدرسه دره تفي مريوان گرديد و محضر ملا محمود جوانرودي عالم بر جسته و نامبردار خطة كردستان و كرمانشاهان را درك كرد و حاشية ملا عبدالله يزدي و گلنبوي  آداب را در مدرس آن بزرگوار خواند ، در سال 1337 به شهر پاوه آمد و در جمع مستعدين تدريس مرحوم حاج ملازاهد ضيايي(حاج ماموسا) ، از درس گلنبوي برهان مستفيد گرديد ، مرحله منتهي را به دولت آباد روانسر عزيمت نمود و به سال 1337 ه.ش ، در اواخر مستعدي خود فيض محضر استاد باهر و فاضل وارع ماموسا ملا عبد المجيد موحدندري را يافت ، كتاب هايي چون مختصر المعاني و جمع الجوامع و شرح المنهج  و مادة آخر اثر دو جلدي (تخفه) را در  محضر ايشان به پايان رسانيد و در سال 1341 ه.ش ، به دريافت اجازة افتاء و تدريس علوم اسلامي از آن بزرگواز نائل شد.

بنا به ابراز و اصرار و الحاح شادروان  غلامعلي خان اردلان از مؤمنين متدين و اعيان اصيل و اشراف متصف به صفات حميده ودين پروري و تقوي ، براي  هميشه تدريس و اقامه و جمعه و ارشاد اهالي را در روستاي گل سفيد روانسر عهده دار  گرديد و تعداد فراواني  از طلاب و مستعدين از افاده و تدريس ايشان در طي سال ها بهره برده  و مجاز گرديده اند .

وجود سعادت آلود و سيادت مسعود اين بزرگوار علاوه بر فضل و فقاهت به زيور تقوي و حيا آراسته بود ، و در دوازدهم ماه آبان 1378 در روانسر بر رحمت ايزدي پيوست.  رحمه الله عليه .

 

" استاد ملا عبد المجيد نادري تبار" كه بعد‌ها هنگام تعويض شناسنامه ـ  به وسيلۀ يكي از طلبه‌هايش ـ  نام خانوادگي او به "موحّد" تغيير يافت (1) ؛ در سال 1283 شمسي در قريۀ "پيروزه" از توابع شهرستان جوانرود و در خانوادۀ يكي از نوادگان"پيرميكائيل دوداني" به نام "باويس" فرزند "فقيه محمود"، پا به عرصۀ وجود نهاد. خانوادۀ استاد يك خاندان روحاني بود كه در ميان "عشايرِ ندري" مقامِ پيشوايي ديني داشته و داراي امتياز علمي بودند.

وي در سن 6 يا هفت سالگي تحصيلات ابتدايي را نزدِ پسرعمويش "استاد ملا احمد ندري پيروزه" آغاز كرد و به آموختنِ قرآن و برخي از كتابهاي فارسي و كُردي از قبيل گلستان و اسماعيل نامه و بيا داود و روله بزاني پرداخت.

عبد المجيد در سن دوازده ‌سالگي به فاصلۀ يك هفته، ابتدا مادر و سپس پدر خود را در "شيخ روزين" از دست داد و سرپرستي وي را برادر ارشدش"حاج كريم" به عهده گرفت.

در همان سال، خانوادۀ استاد به دلايلي، املاكِ موروثي‌ خود را در روستا‌هاي"پيروزه" و " گولان" كه از زمان" پبر ميكائيل" نسل اندر نسل در اختيار آنها قرار داشت ـ از دست دادند.

از زمانهاي گذشته در خانوادۀ پير ميكائيل چنين مرسوم بود كه اگر فرزندان ذكورِ خانواده از تحصيل و تكميل علوم ديني سرباز زند از ارثِ پدري محروم و يا اگر چنانچه در آينده فردي عالم و صالح نباشد لقب خانوادگي" پير" از وي بازپس گرفته شود؛ به همين دليل پس از "پير محمّد" جدّ پدري استاد، با وجود آنكه پسرش فقيه محمود سالها علوم ديني را در مدرسۀ "باب الشيّخِ بغداد"، تحصيل نموده و قرآنِ معروف "زنجير زرّين" را با خط زيبايش كتابت نموده بود، چون نتوانست تحصيلاتِ ديني را به اتمام برساند، از لقب"پير" محروم گرديد.

پس از فوتِ والدينِ استاد، تحصيلاتِ او به مدّت چند سال متوقّف شد،  عبدالمجيد 13 ساله بود كه با توصيه و ترغيب يكي از همسايگان به نام "خليفه احمد پيروزه‌اي" ـ كه وصيت خانوادگي پدرش را براي كسبِ علوم ديني به او يادآوري نموده بود ـ تصميم به ادامۀ تحصيل گرفت و در ابتدا به راهنمائي دائيش "رحيم خياط" كه در"تختي زنگي" منزل داشت به قريۀ "كوره دره" ملك آقاي شجاع الممالك جزو دهات كامياران رفت و در آنجا در خدمت " استاد ملا فيض الله كوره دره" تحصيلات ابتدائي را از قبيل تصريف زنجاني و يك درسِ فارسي شروع كرد و در اين روستا ، چهار ماه توقّف كرد و سپس به قريۀ "پايگلان" جزو "ژاورود" مهاجرت نمود. در آن هنگام " استاد ملا اسعد پايگلان" از استادان مسلّم علوم عربي، مدرّسِ مدرسۀ علوم ديني پايگلان بود.

استاد در پايگلان شش ماه توقّف كرد سپس در اثر كمبود معيشت به قريۀ" قيطول" پشتِ كوهِ"بَمو" رفت و در مدرسۀ  "شيخ حسن نقشبندي ابنِ حاج شيخ احمد شمس‌الدّين" به تحصيل پرداخت و در آنجا كتاب تصريف زنجاني و گلستان را به پايان برد، و چون در دي ماه سال 1310 شمسي، سرانِ عشاير غرب به دستور رضاخان پهلوي دستگير شدند و "شيخ حسن" نيز از آن جمله بود، مدرسۀ قيطول تعطيل شد و استاد بعد از يك سال در مصاحبتِ "ملا محمّد امين بيلوله‌اي" كه شخصي مهربان و خوش اخلاق بود به قريۀ "داري زنگنه" رفت و در آنجا در مدرسۀ "شيخ عبدالرّحمن حسيني سوله‌اي " به مدّت شش ماه تحصيل نمود، سپس همراه همان ملا محمّد امين بيلوله به قريۀ "سوله" كه يكي از مراكز مهمّ علمي و ديني بود مهاجرت كرد و حدود دو سال به طور متفرّقه در آنجا كسب دانش نمود و بعد به قريۀ " احمد برنده" رفت كه در آن هنگام مدرّس مدرسۀ احمد برنده، "استاد سيّد عبدالكريم اسكندري" بود كه از استادانِ مسلّم و دانشمندان بسيار مشهور عراق به شمار مي‌آمد. در اين هنگام استاد ملا عبدالمجيد در خدمت استاد ملا شيخ عبدالكريم احمد برنده به آموختن كتاب جامي مشغول گرديد و حدود چهار سال در قريۀ احمد برنده ماندگار شد و در اين مدّت تحصيل علوم عربي را هرچه سزاوارتر پيگيري نمود و استاد شيخ عبدالكريم نيز نسبت به ايشان،كمال عواطف و محبّت را مبذول مي‌داشت و در تربيت و تعليم او از هيچگونه كوششي دريغ نمي‌كرد و براي او يك مرّبي واقعي و يك پدر روحي و يك استاد تمام معني بود.

پس از آن استاد ملا عبدالمجيد به قريۀ "هانه سورِ" عراق رفت و در مدرسۀ "سيّد عبدالرّحيم خانقاهي" به تحصيل پرداخت، در آن زمان مدرّس مدرسۀ هانه سور، " استاد ملا حسنِ هانه سور" بود كه  مُلا عبدالمجيد در خدمت همين استاد كتاب شرح عقايد را به پايان رسانيد و مدت يكسال در هانه سور توقف كرد. آنگاه به قريۀ "عه‌بابه‌يلي" رفت و به سلك مستعدين مدرسۀ مجهّز عه‌بابه‌يلي در آمد و در خدمت"استاد شيخ بابارسول سوله‌اي"،  تفسير بيضاوي  و  تحفۀ شيخ ابن حجر را فرا گرفت. و در محضر " استاد ملا حسن عه‌بابه‌يلي" آداب و  مختصر را تدرّس و تعلّم ‌نمود و مدّت سه سال نيز در عه‌بابه‌يلي ماند و بعد از آنكه استاد شيخ بابارسول زندگي را بدرود گفت، به شهر حلبچه رفت و در مدرسۀ مسجد تكيه كه " استاد ملا محمّد عه‌بابه‌يلي" مدرّس آن بود اقامت نمود و اصول فقه و تحفه را در خدمت ايشان آموخت و يكسال نيز در حلبچه ماند و كتاب جمع‌الجوامع در اصول را در آنجا به پايان برد.

پس از آن چون قريۀ "بيارۀ شريفه" دارالإرشادِ مشايخِ نقشبندي در عراق و بلكه در تمام كُردستان بزرگترين مركز علمي و ديني بود به آن ديار رهسپار شد در آن ايّام " استاد علامه ملا عبدالكريم مدرّس" در مدرسۀ معروف و عالِم پرور " بياره" در خدمت و تحت نظارت " شيخ محمّد علاءالدين نقشبندي" مشغولِ تدريسِ علوم و معارف اسلامي‌ به شيفتگان و علاقه‌مندان بودند.

ملا عبدالمجيد در خدمتِ استاد علامه ملا عبدالكريم مدرّس، تهذيب ‌الكلام و رسالۀ شيخ بهاء‌الدين عاملي را شروع كرد و در بياره فارغ‌التّحصيل شد و اجازۀ افتا و تدريس را  از علامه مدرّس دريافت كرد، شيخِ بياره، پس از مجاز شدنِ ملا عبدالمجيد با حضور  استاد مدرّس جشن فارغ التحصيلي او را در تابستان سال 1325 بر پا كرد و اينگونه بود كه  استاد، رسماً با پوشيدن لباس روحانيت به كسوت " ملايي" به معناي واقعي كلمه در آمد.

مقارن همان ايّام، "استاد ملا عبدالرّحيم روحاني" مدرّس و امامِ قريۀ "دولت‌آباد" زندگي را بدرود گفته و مدرسۀ دولت آباد روانسر كه از مراكز علمي و ديني منطقه به شمار مي‌رفت تعطيل شده بود، چون استاد ملا عبدالمجيد در دورانِ تحصيل، يك محصّل مشهور و با استعداد و كوشا و فعّال بود و استادانِ مهمّ علوم عربي به امتياز و برتري و شايستگي و لياقت او اعتراف داشتند و شهرت و صَيتِ فضيلت و تبحّر او، مراكز علمي كُردستان را در بر گرفته ‌بود، ساداتِ هاشمي دولت‌آباد به ويژه "استاد سيّد طاهر هاشمي"به طور بسيار جدّي استاد ملا عبدالمجيد را به مدرسۀ دولت‌آباد دعوت كردند، استاد كه تصميم به تجرّد و ادامۀ راهِ پرفراز و نشيبِ علمي و عرفاني گرفته‌ بود ابتدا از اجابتِ اين دعوت امتناع نمود. امّا سيّد طاهر دست بردار ‌نبود. با اصرار و ابرام و مكاتبات متعدّد با او و اساتيدش و فرستادنِ پسر‌عمو و برادرِ استاد به همراهِ گروهِ دعوت كننده به‌دنبالِ وي، موجب شد تا استاد، با مراجعه به يكي از اساتيدِ مرجعِ مشورت خود به ‌نام"سيد عبد الرّحيم  هانه سور" در تصميمِ قبلي تجديد نظر نموده و دعوتِ آنان‌را براي پذيرفتنِ اين مسئوليت اجابت نمايد.

در آبان ماه 1325 شمسي استاد ملا عبدالمجيد به همراه  چند طلبه كه عبارت بودند از "ملا حسن شفاعتي" خواهرزادۀ استاد ملا عبدالكريم مدرّسِ بياره، "ملا عابد دولتياري كيمنه‌اي"، "ملا سعيد هويه‌اي"، "ملا مصطفي كامراني" و يك طلبۀ عراقي، از "بياره" به "دولت آباد" عزيمت نموده و در آنجا براي ترويجِ ميراثِ گرانبهايي كه پس از سال‌ها تلاش و مجاهدت به دست آورده و به خوبي در سينه و ذهنِ توانا و پويايش حفظ كرده ‌بود، رحلِ اقامت چندين و چند ساله‌ مي‌افكند كه حاصلِ اين اقامتِ ميمون و با بركت، ترويج و اشاعۀ فرهنگ و علوم اسلامي در بخشي از منطقۀ " اورامانات" بود. از همين حوزه بود كه ده‌ها طلبه، موفّق و مفتخر به دريافت " اجازه‌نامه" از دستِ استاد شدند.

اوّلين مدرسه يا حجرۀ دولت‌آباد، انبارِ گندم قديمي‌اي بود در جوارِ "خانقاه" كه به واسطۀ  نزديكي بدانجا اغلب پاتوق دراويش و مهمان‌هاي دور و نزديك شده و اين وضعيت، مانع از انجامِ وظيفۀ اصلي استاد در مدرسۀ كوچكش مي‌شد. از اين روي، در زميني كه سيّد طاهر براي احداثِ منزلِ مسكوني در اختيار او قرار داده بود، با همياري طلاب و تعدادي از مردمِ دولت‌آباد و مشاركتِ خيّرينِ عاقبت‌انديش، مدرسۀ مباركۀ دولت‌آباد را به عنوان صدقۀ جاريه و باقياتِ صالحاتِ عمر با بركتش بنا نهاد. از آن هنگام بود كه تدريس و تعليم در نظاميۀ كوچك دولت‌آباد آغاز شد و دانش‌پژوهانِ بسياري از اين چشمۀ پاك و زلال جرعه‌ها سركشيده و از زلالِ علم و معرفت استاد سيراب گشتند.

در آن زمان به رسمِ اين حوزه‌هاي كوچك، طلبه‌ها خورد و خوراك روزانۀ خود را از راهِ "راتبه‌ي فه‌قي" تأمين مي‌نمودند و از اين طريق بار مسئوليتِ اجتماعي براي ادارۀ نهادِ مردمي تعليم و تربيت بر دوش روستائيان زحمتكشي قرار مي‌گرفت كه از قوت روزانۀ خود به اندازۀ وسع و تواني كه داشتند، طالبانِ علم و معرفت را با خود سهيم مي‌كردند.

استاد موحّد در حجرۀ دولت‌آباد حدود 55 سال به تدريس و تعليمِ مداوم مشغول بودند و در عينِ حال در نقش قاضي‌اي عادل و مفتي احقاق كنندۀ حقوق دادخواهان و ميانجي خيرخواه جامعۀ كوچك دولت‌آباد و منطقه، خدماتِ ارزشمند بسياري را به انجام رسانيد. وي در روزگاران ملوك‌الطوايفي و تسلّط خوانين و بيگ‌زاده‌ها بر منطقه‌اي كه به سهولت حقوق مردم بي‌گناه پايمال مي‌شد با روشن نگه داشتن چراغِ مدرسۀ دولت‌آباد، علاوه‌ بر اشاعۀ فرهنگ ديني به دادخواهي و حلّ مشكلات شرعي، فقهي و خانوادگي و اجتماعي آنان مي‌پرداخت. عزّتِ نفس و شجاعتِ بي‌نظيرِ براي دفاع از مظلومان و اجراي احكامِ الهي در مقابل حكّامِ  روزگار عشايري و ايام ملوك‌الطوايفي از اوصافِ منحصر به فردِ استاد بود.

از ويژگي‌هاي بارزي كه مي‌شود در مورد شخصيت ايشان ذكر نمود پيروي دقيق از اصول و راهي‌ كه برگزيده‌ بودند و نيز دقّت و ريزبيني و نكته‌سنجي در نشر و ترويج علوم و معارف اسلامي بود.

استاد موحّد سرانجام پس از 104 سال عمر پُر بركت و خدمت به شريعت و سنّت، بامداد روز سه‌شنبه 11/4/1387 در دولت‌آباد جان به جانان سپرد و به ديار باقي شتافت ـ روانش شاد و راهش پر رهرو باد!

تعدادي از آثار استاد عبارتند از:

1ـ منظومۀ لمحۀ رباني به زبان عربي در كلام و عقايد.

2ـ لمحۀ ربّاني به زبان كُردي در عقايد.

3ـ منظومۀ جبر و اختيار به زبان كُردي.

4ـ رساله‌اي در تجويد به زبان كُردي.

5 ـ منظومه‌هايي در مدحِ اهل بيت و آل نبي و اشعار پراكندۀ ديگري كه اميد است در آينده به زيور طبع آراسته گردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. « موحّد» تخلّص شعري استاد بوده است.

مآخذ:

1. شرح حال استاد ملا عبدالمجيد مدرّس دولت آباد به قلم استاد ملا محيي‌الدّين صالحي.

2.  لمحۀ رباني؛ ماموستا عبدالمجيد موحّد نادري؛ چاپ اوّل، سنندج انتشارات پرتوبيان، صص 24 ـ

 

* منيع : ويژه نامه «نامه موحد» به كوشش آقاي عبدالستار نقشبندي

بقيه السلف استاد فقيه ، عالم وارع باهر ، علامه متقي ماموستا ملا محمد امين معروف به ( ماموساي كلاش ) از سلسله سادات حسيني كلاش ، صباوت و شباب تحصيل وي از حكايات شنيدني است كه ياد آور زندگي برجستگان  تاريخ بشريت است ، گويي تولد وزندگي آنان بر اساس برنامه اي خداوندي تنظيم مي گردد تا به عنوان مرد خدا براي خدا و در راه خدا از آغاز در بوتة  آزمايش و سختي ها بالنده شوند و رشد يابند .

وي به سال 1300 ه ش  در قرية كلاش باغان متولد گرديد ،‌ پدرش مرحوم نادر و مادرش مرحومه سلمي ، در اين هنگام به رسم متداول عشاير كوچر زمستان را در قرية قشلاقي ( مره ميره )  و تابستان را در منطقة ييلاقي  باغان و ماكوان به سر مي بردند ، خانواده به ماكوان كچ كرد و در محلي به نام (( دالاهاني ))  سياه چادر زدند ، كودك كه  هنوز چهره مادر را به درستي نشناخته بود وم از سينه اش شميمة شير مي شنيد و مي چشيد در آغوش پر مهرش  به شير خوارگي مشغول بود كه بر حسب قضا و قدر تيري از اسلحه همسايه بي احتياط بر پشت مادر نشست و او را به شهادت رسانيد و كودك در خون مادر غوطه زد ، و اين سر آغاز رنج ها بود.

كودكي را در ذي  توجه و پرورش پدر و نزديكان مادري سپري كرد و به سن تميزي رسيد ، پدر او را به منظور تحصيل علوم دينيه به خدمت مرحوم  ماموسا سيد محيي الدين حسيني لوني روحاني قريه كلاش برد ،  در هفت ماه قرآن را ختم كرد و كتا ب هاي فارسي گلستان و بوستان  را در محضرش  به اتمام رساند ، اختلافات عشايري موجب انتقال ماموسا سيد محيي الدين به باينگان گرديد و  مدرسه كلاش بدونه مدرس ارشد ماند ، و طلبه جوان بالاجبار مدرسه را ترك  و به ياري پدر در امر زراعت  همت گماشت ، پس از سالي خانواده به كلاش نهنگ از توابع خانه شور ثلاث كوچيدند ، در آن هنگام يكي ديگر از علماء  فاضل سلسله سادات برزنجي لون  شادروان  ماموسا سيد امين لوني ، به خانه شور وارد و بساط درس و بحث و تدريس علوم دينيه اسلاميه را بر قرار مي سازد ، پدر كاردان و آگاه فرصت را مغتنم شمرده ، فرزند مستعد را براي ادامه تحصيل به خدمت آنجناب مي برد  و براي تامين مخارج مدرسه نيز ماهانه بيست وپنج ريال پول نقره سفيد به عنوان همياري مي پردازد.

مدتي را با طلاب و فرزندان امراء و رؤساي منطقه در مدرسه خانه شور مي گذراند ، و مقدمات نحو و صرف را در محضر حاج سيد امين لوني فرا مي گيرد ، سال بعد استاد جلاي وطن كرده به لون باز مي گردد، همزمان ماموسا ملا عبد الفتاح فرشيدي ، به قريه باينگان  وارد مي شود و به احياء علوم ديني در آنجا همت مي گمارد ، آوازه فضل و دانش اندوزي او گسترش مي يابد ، به دلالت و راهنمايي مرحوم پدر . فقيه محمد امين و عده اي از طلاب كلاشي روي به حلقه درس ملا عبدالفتاح مي گذارند ، تصريف زنجاني و عوامل جرجاني و برخي احكام را در محضر ايشان تحصيل مي نمايند ، و با كسب اجازه از محضر ايشان ، راهي پاوه و خانقاه مي شود . تصريف ملا علي را در خدمت مفتي اعظم شافعيان كرمانشاهان مرحوم حاج خليفه سيد حسين مسعودي خانقاهي . به پايان مي برد ، به سبب اوضاع ناهنجاري كه براي روحانيون  و اهل علم  در دگرگوني هاي اوايل حكومت پهلوي پيش آمد ، عزم عراق عرب نموده ، مهاجرت كرد ، پس از ورود به كردستان عراق ، در ( اباعبيده ) ، محضر استاد ملا  بابا رسول  بيدني را درك كرد اكثر علوم منقول را تا منتهي در خدمت ايشان تحصيل نمود ، به شيوة طالبان جستجوگر روي به ساير نقاط نهاد و در مدرسة مسجد خان قره داغ به حلقة درس استاد شيخ مصطفي در آمد و مدتي هم  درگراله  برزان از افادات استاد ملا محمد رئيس ، معقول  و هيئت و رياضيات  را تحصيل نمود و سپس در بياره به جمع مستعدين منتهي  بهره مند از افادات اعلم العلماء استاد ملاعبد الكريم مدرس پيوست و مورد توجهات حضرت علاء الدين محمد نقشبندي مسند نشين خانقاه بياره و استاد مدرس قرار گرفت و پس از طي مراحل به دريافت اجازه نهايي افتاء و تدريس علوم اثني عشر از ملا بابا رسول بيدني مدرس اباعبيده  و استاد ملا عبدالكريم مدرس مفتخر گرديد ، اين سفر علمي و مهاجرت الي الله هشت سال به طول انجاميد ، با فراز و نشيب ها و قبوي رنج ها و سختي ها و مشقات همت مردانه ، استعداد ذاتي ، ومحبت پدر اركان توفيق آن بود .

سپس استاد ملا محمد امين با اندوخته اي گران سنگ از كردستان عراق روي به زادگاه خود نهاد، به دنبال نقل مكاني مختصر در زادگاهش به احياي حوزه دروس علوم اسلامي و بر قراري حلقه افاده و تدريس مستقر گرديد ، آوازه فضل و تسلط و فقاهت او گستـــــــرش يافت و با عنوان ( ماموساي كلاش ) علم گرديد .

اهالی منطقه کلاش در تأمین مایحتاج و ضروریات مدرسه و طلاب ـ کما هوَ حقّه ـ اهتمام تمام نمودند واستاد به وعظ و ارشاد مردم منطقه و تبین مسایل دینی و شرعی برای آنها می‌پرداختند.

در سال 1353 هـ.ش. ماموسای کلاش به خاطر مسایل رفاهی و اجتماعی به روستای شمشیر از توابع پاوه نقل مکان نمود و در سال 1354 هـ.ش. به باینگان هجرت نمودند و در آنجا تعداد زیادی از طالبان علوم از محضر ایشان موفّق به کسب اجازۀ افتا و تدريس شدند.

در اواخر سال 1355 به زادگاه خویش بازگشتند و مسجد و مدرسۀ آنجا را تجدید بنا کرده و سامان بخشیدند و تا اوایل سال 1362 به تدریس و اقامۀ نماز جماعت و جمعه و ارشاد طلاب و مردم پرداختند. همزمان با واقعۀ جنگ ایران و عراق و نا امنی مناطق مرزی به شهر جوانرود عزیمت و در محلۀ مسجد دارالإحسان سکونت گزیدند. از زمان ورود به عنوان مرجعی ذی صلاح و اعلم در امور فقهی و دینی و قضایی مردم منطقه مورد رجوع بودند و مورد اعتماد علما و روحانیون قرار گرفتند و ایشان در کنار اینکه مدرّس رسمی مسجد دارالإحسان و مرجع فتوا و تدریس بودند به عنوان رئیس شورای فقهی شهرستان جوانرود در سمت قضاوت و حاکم شرعی بسیاری از اختلافات فقهی و حقوقی و مدنی و مراقعات و منازعات فی مابین مراجعین را حل و فصل می کردند.

 استاد ضمن اینکه دست توانایی در علوم و فنون اسلامی داشتند از ذوق و قریحۀ شعری بالایی هم برخوردار بودند وگهگاه خود را با شعر تسلی می دادند. از جمله تألیفات ایشان کتاب عزیزیه در منطق می باشد که در عراق به چاپ رسید. سرانجام استاد در تاریخ 24/10/1380هـ .ش در شهرستان جـوانرود با کوله باری از علم و دانش به سرای آخرت پیوست و جهان فانی را وداع گفت. یادش گرامی وراهش مستدام باد!

ویژگیهای استاد: ایشان انسانی وارسته و صبور و بردبار،اهل قناعت و متواضع و فروتن بودند و بسیار به ندرت عصبانی می‌شدند و برخوردار از سلامت کامل جسمانی، خیلی پیاده روی را دوست داشتند و اهل تفریح و مزاح بودند. برای تدریس بحث و جدل و قضاوت و حل و فصل امور و دعاوی و پاسخگویی مراجعات و ارباب رجوع توان و حوصلۀ تمام داشتند. بشّاشی و گشاده رویی از ویژگی های مخصوص وی بود، تا زمان خواب فرا نمی‌رسید از تکیه به متکا و پشتی و دیوار پرهیز داشت،استوار و متین و زاهد و متواضع و وارع و اهل قناعت بودند. استاد برای انجام امور مربوط به تدریس و قضاوت نیاز به مطالعۀ کتاب و مراجعه به کتاب نداشتند چون اغلب کتابهای مراجع و منابع فقهی و حقوقی را حفظ بودند و در مسائل فقهی خیلی اهل احتیاط بود واساساً می توان گفت که فقیهی بودند محتاط و دقيق و نكته سنج.

 

منابع:

تاریخ تسنن در کرمانشاه،نوشتۀ: محمّدعلی سلطانی.

نشریه بزاف (ماهنامۀ فرهنگی ادبی، اجتماعی انجمن بزاف شهرستان جوانرود (شماره دوازدهم ).

 

 

اطلاعات تماس با دفتر

استان کرمانشاه ، شهرستان پاوه ، خیابان امام محمد غزالی، دفتر امام جمعه پاوه

شبکه های اجتماعی

Template Design:Dima Group