درس دوم...آیات 17 الی 26 سوره کهف

روز سه شنبه مورخ 28/ بهمن ماه/1393 در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملاقادر قادری در مسجد قباء پاوه درس دویست و هشتاد و ششمتفسیر قرآن کریم (درس دوم تفسیر سوره مبارکه کهف) با موضوع آیات 17 الی 26ارائه شد.

در ادامه، درس مذکور جهت استفاده دوستداران و علاقمندان كلام الهي درج شده است.

کلاس تفسیــر قــرآن کـریـم توسط حاج ماموستا ملا قــادر قــادري

درس دویست و هشتاد و ششم

درس دوم سوره مبارکه کهف آیات 17 الی 26

*موضوع درس *

ادامه حیات و قصّه اصحاب الکهف

** ترجمــه­ آيـــات**

وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ ۗ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا﴿17﴾

چون اصحاب کهف با خدای خود راست گفتند و درست رفتند خداوند از آنان حمایت کرد و ضمن راهنمائی آنان به سوی غار، به محض ورود به غار، به خواب طولانی رفتند و اگر آنجا بودید و آنها را در حال خواب می­دیدید مشاهده می­کردید که زمان طلوع آفتاب از جانب مشرق خورشید به طرف راست بدن آنان و بعداز ظهر و وقت غروب خورشید به طرف چپ آنان متمایل می­گردید و آنها در محل وسیعی در میان غار قرار داشتند. این برنامه و اقدامات یکی از آیات الهی و نشانه قدرت خداوند است و هر کسی را خداوند راهنمایش باشد در زندگی کژی و انحراف نخواهد داشت و هرکسی خلاف امر خداوند گام بردارد خداوند او را هدایت نخواهد کرد و در زندگی سرپرست و ولی و راهنمایی نخواهد داشت.

وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا﴿18﴾

و اگر به آنها در وقت خواب نگاه میکردید چنان می پنداشتی بیدارند در حالیکه کاملاً در حال خواب بودند و ما مرتب آنها را به راست و چپ می گرداندیم و آنها را از هر جهت پاسداری می­کردیم و سگ آنها دو دست خود را در دهانه غار گشوده بود و اگر به دقت وضعیت آنها را مشاهده میکردی ترس و وحشت بر شما چیره می­شد و از ترس می­گریختید.

وَكَذَٰلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ ۚ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ ۖ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ ۚ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَىٰ طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا﴿19﴾

زمان و وضع اصحاب کهف با آن حالات مورد اشاره گذشت و سپس آنها را بدون هیچ گونه تغییری از خواب بیدار کردیم تا از یکدیگر وضعیت خود را سوال کنند اوّل یکی از آنان از بقیه سوال کرد چه مدت خوابیده­ایم؟ گفتند: یک روز یا نصف روز و چون از بیان دقیق مدت خواب خود به توافق نرسیدند گفتند: خداوند از مدت زمان خواب ما آگاه و خبیر است و نیازی به جدال نیست و یکی از افراد را همراه سکه­ای که داریم به شهر بفرستیم تا از میان فروشندگان کدامیک غذای مناسب تری دارد طعامی خریداری کند ولی لازم و ضروری است هشیارانه و با دقت کار خود را انجام دهد تا شناسائی نشود و کسی از وضع ما آگاهی پیدا نکند.

إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا﴿20﴾

زیرا اگر آنان بر اوضاع شما آگاه شوند شما را سنگسار و رجمَتان می کنند یا بعد از ایمان، شما را به آئین باطل خود باز می گردانند.

وَكَذَٰلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ ۖ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا ۖ رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ ۚ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا﴿21﴾

به محض ورود آن فرد به شهر که به قصد خرید طعام به شهر رفته بود از روی سکه ای که همراه داشته و نوع لباسش شناسائی شد و حاکمیت مطلع گردید و جمعی از مردم آنها را دنبال و بر غار محل اقامت آنان مسلط شدند و ما آنها را مجدداً به خواب بردیم. این اقدام به جهت درس و عبرت بود تا معلوم شود قیامت حق است و تا برای افراد بی دین و فاقد ایمان و مخالفین بعثت و معاد روشن شود که مرگ و بعثت بعد از مرگ حق است. سپس بین نیروهای مخالف اصحاب کهف نزاع و جدالی پیش آمد گروهی گفتند: لوحی بر در آویزان کنیم تا آثاری باشد و در نهایت به این نتیجه رسیدند در کنار غار مسجدی به عنوان یادبود آنان بناء کنند.

سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ ۖ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ ۚ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ ۗ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا﴿22﴾

موضوع با این توضیح خاتمه یافت و سپس در بین افراد نسبت به ذکر و بیان تعداد آنها اختلاف ظهور خواهد کرد جمعی میگویند: سه نفر بودند و سگ آنها و گروهی گفتند: 5 نفر و ششمین آنها سگ آنها بود. این اظهار نظرها سخنان بلا دلیل بود و بعضی دیگر گفتند: تعداد اصحاب کهف 7 نفر بودند و هشتم آنها سگشان بود. ای محمد(ص) شما به افراد عصر خود بگو: تعداد آنها را فقط خداوند و جمع خیلی کمی می دانند پس نسبت به اصحاب کهف جز با دلیل و برهان سخن مگو و از هیچکس درباره آنها سوال مکن.

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا﴿23﴾

و هرگز در مورد هیچ کاری مگو فردا انجام می دهم مگر با مشیت الهی.

إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا﴿24﴾

مگر همه کارهای خود را با کلمه «انشاء الله» و مشیت الهی شروع کنید و هرگاه در زمان شروع کار نام الله و مشیت الهی را فراموش کردید آنرا جبران کن و در تمامی شئون زندگی پروردگارت را به خاطر بیاور و بگو: امیدوارم خداوند در این امر مرا توفیق دهد و زودتر به نتیجه برسم. در یک کلام ، انسان مومن باید در وقت شروع کار جمله «انشاالله» را فراموش نکند و باید در مورد اخذ نتیجه از کارش به خداوند امیدوار باشد.

وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا﴿25﴾

آنها در غارشان سیصدو نُه سال خوابیدند و ماندگار شدند.

قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا ۖ لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ ۚ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴿26﴾

بگو خداوند آگاه و خبیرتر به مدت خواب و ماندن آنها در غار است زیرا تمامی غیب ها و محرمانه های آسمانها و زمین از آنِ اوست و از اینکه خداوند از کمال بینائی و شنوائی و آگاهی برخوردار است در شگفت باش و بدان خدا بی شریک است و هیچ کسی در قدرت وی دخیل نیست و هرگز برای وی شریک قائل مشو.

*** توضیح درس ***

در درس قبل به قسمتی از حیات و قصه اصحاب کهف اشاره کردیم و اینک به بیان کل قصه می پردازیم. قصه اصحاب کهف یکی از قصه­های شیرین، مهم و عجیب قرآن کریم است که آیاتی از سوره مبارکه کهف را به خود اختصاص داده است؛ از جمله آیات نهم تا بیست و ششم. اصل قصه بدین قرار است: در یکی از شهرهای روم سابق حاکم ظالم و بت پرستی بود به نام دقیانوس که به صورت اجبار و زور مردم شهر را به بت پرستی دعوت میکرد، در میان ساکنان شهر با هدایت خداوند متعال جمعی از جوانان موحد و خداپرست زندگی میکردند که هدایت خداوند و نور توحید دلهای آنان را نورانی کرده بود و صادقانه به خداوند متعال ایمان داشتند و در سایه ایمان صادقانه خود زندگی میکردند و به دعوت دقیانوس «نه» گفتند و در مقابل دعوت شیطانی حاکم شهر خود ایستادگی کرده و مردم را به عصیان و مخالفت با برنامه دقیانوس دعوت کردند.

این جوانان از طریق عوامل وابسته به قدرت حاکم شناسائی و تحت تعقیب قرار گرفتند و با هم مشورتی کردند و گفتند: لازم است در جهت حفظ و دفاع از عقیده و باور خود شهر را ترک و مهاجرت کنیم. خداوند آنها را راهنمائی فرمود و این گروه مخلص شب هنگام شهر را ترک و با راهنمائی درونی الهی به غاری در فاصله نه چندان دور از شهر، عزیمت نمودند. در مسیر راه به چوپانی برخورد کردند، سگ همراه چوپان، گله را ترک و به دنبال جوانان افتاد. جوانان کوشیدند سگ را از همراهی پشیمان کنند اما سگ مأموریتی داشت و به تهدید جوانان توجهی نکرد.

جوانان به غار مورد نظر رسیدند و به محض ورود به غار خداوند متعال آنان را به خواب برد و سگ در جلو در به صورت نگهبان ایستاد و مدت 309 سال در خواب ماندند و سپس به امر حق بیدار شدند و از همدیگر مدت خواب خود را سوال کردند. بعضی گفتند: یک روز و جمعی هم گفتند شاید نصف روز و در نهایت گفتند: خداوند بهتر می­داند چند مدت در خواب بوده­ایم. سپس با هم مشورت کردند و یک نفر را به جهت خرید مواد خوراکی به شهر فرستادند و خیلی اصرار کردند مراقب خودش باشد شناسایی نشود که در صورت شناسایی همه آنها نابود خواهند شد. مرد اعزامی به شهر رفت، وضعیت شهر و خانه­ها را که دید تعجب کرد و باور نداشت که این شهر آنهاست با ناباوری مقداری خوراکی خریداری کرد و قیمت کالا را به فروشنده داد زمانیکه فروشنده به نوع پول نگاه کرد گفت: این سکه مربوط به 4 قرن پیش است شما از کجا آمده­اید و این پول را از کجا آورده­اید؟ شکل و لباس شما عجیب و غریب است!!؟ خلاصه خبر و موضوع به دستگاه حاکم رسید و جوان یاد شده دستگیر و محل جوانان شناسایی شد و لشکری به دنبال جوان به راه افتادند تا از وضعیت این مردان قدیمی آگاهی پیدا کنند. جوان از مأموران اجازه خواست تا به وی اجازه دهند چند لحظه زودتر به داخل غار برود و دوستان خود را از اوضاع شهر و حاکمیت و برنامه و تغییرات دنیا آگاه کند به وی اجازه دادند و به محض ورود به غار و بیان ماوقع، خداوند همه آنها را دوباره به خواب همیشگی برد و اجازه نداد ماجرای این معجزه بیش از این افشاء شود.اصل انگیزه که بعث و احیاء بعد از مرگ بود کاملاً روشن شد و اصل این اقدامات خداوند فقط و فقط همانا تأیید حیات پس از مرگ بود که برای همگان روشن گردید.

*** نکــات و نتــایــج درس ***

1- اصحاب کهف یعنی یاران غار، ساکنان غار، خداپرستان به خواب رفته در غار که حسبِ قول مشهور تعداد آنان 7 نفر بوده است و این واقعه قبل از رسالت حضرت موسی(ع) رخ داده و در تورات و انجیل و قرآن کریم ذکر اصحاب کهف آمده است. ظاهراً در یکی از کوههای اردن هاشمی آثار محل غار کشف شده است.

2- در قصه اصحاب کهف، نمونه­ای از ایمان بی غل و غش یک گروه جوان پیدا است و برای هر انسان صاحب فکر و خرد و عقل این نکته روشن میشود هرگاه خداوند بخواهد از کسی دفاع کند، هیچ قدرتی توان مبارزه و ایستادگی و شکست وی را نخواهد داشت.

3- قصــه اصحاب کهف به قدری مهم است که خداوند متعال به پیامبر اسلام(ص) می­فرماید:«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى» (ما قصه اصحاب کهف و خبر حیات آنان را بدون کم و زیاد و به صورت واقعیت برای شما بیان می­کنیم؛ آنان جمعی از جوانان خداپرست بودند و صادقانه با خدای خود عهد بستند و خداوند از آنان حمایت کرد) و کسانیکه این راه و روش را دنبال کنند لاجرم حیات آنها نیز، چون حیات اصحاب کهف خواهد بود و نام نیک آنها در دیوان الهی ثبت و ضبط خواهد شد.

4- وفا در اسلام و همراهی با صلحاء خیلی مهم­اند. سگ اصحاب کهف با جوانان مخلص همراه شد و تا آخر ایستاد و مورد توجه قرار گرفت. شیخ سعدی(علیه الرحمه) میفرماید: « سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد »

5- زمانی­که مردم شهر به محل غار رسیدند جوانان را مُرده دیدند و مردم دو گروه شدند. گروهی غیر توحیدی که گفتند: ما در غار را سد و لوح مانندی نصب می­کنیم تا برای آیندگان آثار باستانی باشند و گروهی اهل توحید که غالب­تر و قوی­تر بودند و گفتند: « لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا » (در کنار آنها مسجدی می سازیم تا گویای ایمان آنها باشد)

6- اصحاب کهف در مدت مبارزه و مدت اقامت در غار این دعا را مرتب تکرار میکردند: «رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا» (الهی رحمتت را بر ما ارزانی فرما و زمینه رشد، بصیرت، بیداری و هشیاری را به ما عطا فرما) ما هم در این عصر پر از مشکلات سه بار آن را تکرار می کنیم و بــــر روح پیامبر بـزرگوار اسلام و آل و اصحابش درود می فرستیم.

وصلي الله تعالي علي سيدنا و مولانا محمد و علي آله و اصحابه و من دعا بدعوته الي يوم الدي

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Submit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn