«ماموستا» پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه پاوه
«ماموستا» پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه پاوه

روز سه شنبه مورخ 1/04/89 ، و در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری ، در مسجد قباء پاوه با حضور علاقمندان درس يكصد و دوازدهم از سلسله مباحث تاریخ انبيا(ع) با موضوع ادامه حيات حضرت ابراهيم (ع)  ارائه شد.

در ادامه ، درس مذکور جهت استفاده علاقمندان درج شده است .

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ انبيــــــاء

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس يكصـــــد و دوازدهم از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس دهم
حیات انبياي الهي

 

** موضوع درس **

** ادامه حيات حضرت ابراهيم (ع) **  

در درس قبل گفتيم به دستور خداوند متعال ، حضرت ابراهيم در مقابل جهل ، طغيان و فساد جامعه بابل و ظلم و استبداد نمرود قيام كرد و صداي مبارزات وي به همه جا رسيد و در مقابل ، دشمنان شروع به موانع تراشي كردند و از همه عصباني تر شخص نمرود بود تا اينكه يك روز فرمان احضار و جلب ابراهيم را صادر نمود .

مامورين ابراهيم را به حضور آوردند نمرود با حالت مستبدانه بر سر ابراهيم فرياد زد و گفت : گويا در صدد انحراف افكار جامعه و تبليغ دين جديد و ترويج خداي تازه هستيد بگو ببينم خداي شما كيست ؟

حضرت ابراهيم فرمود : پروردگارم كسي است « يحيي و يميت»( حيات و مرگ در دست اوست . )

نمرود گفت : من هم همان قدرت را دارم فوراً دستور داد دو نفر محكوم به مرگ را از زندان آوردند و در يك لحظه دستور اعدام اولي را صادر و دومي را آزاد كرد و به صورت غرور گفت : بله من هم مي كشم و هم حيات مي دهم .

حضرت ابراهيم فرمود : خداي من بيش از اين هم قدرت دارد

نمرود گفت : چه قدرتي ؟

حضرت ابراهيم فرمود : به امر پروردگارم هر روز صبح خورشيد از مشرق طلوع و غروبها از غرب ، غروب مي كند اگر شما هم خدا هستيد عكس عمل خداي من را انجام دهيد ، نمرود مغلوب و محكوم شد و بغض و كينه خود را در درونش جمع آوري كرد و به فكر برنامه ديگر بر عليه ابراهيم برآمد .

قوم بابل هرساله يك روز خاصي داشتند كه به صورت دسته جمعي از شهر خارج و تا غروب در دشت و صحرا مي ماندند و غروب به صورت جمعي به شهر بر مي گشتند و قبل از هر چيز به ملاقات بت هاي بي جان مي رفتند .

حضرت ابراهيم اگر چه براي اين روز دعوت بود ولي فرمود : من آمادگي روحي ندارم.

به محض اينكه مردم شهر را خالي كردند تبري  به دست گرفت و تمامي بت ها را شكست غير از بت بزرگ و تبر را در كنار بت بزرگ گذاشت و به منزل رفت و براي يك رويا رويي سخت خود را آماده كرد .

 غروب كه مردم برگشتند و به بت خانه رفتند و وضعيت را ديدند شروع به گريه و زاري و تهديد نمودند و بعد از تحقيق ابراهيم را تنها دشمن خود معرفي و او را به محل تجمع خود دعوت و تحقيقات شروع شد .

حضرت ابراهيم فرمود : چرا مرا متهم مي كنيد عامل شكستن بت ها ، بت بزرگ بوده است و وجود تبر در كنار وي دليل و سند قوي در اين خصوص است .

بت پرستان جاهل از حسرت و آه انگشتان خود را در دهان خود فرو بردند و گفتند ابراهيم مسخره بس باشد بت بزرگ كي توان و شعور اين كار را دارد.

ابراهيم (ع) با هشياري و تبسم فرمود : اگر شعور و توان ندارد چرا او را معبود خود قرار داده ايد و چرا او را پرستش مي كنيد .

نمرود و نظاميان وي حضرت ابراهيم (ع) را زنداني كردند و دستور داده شد هركس غيرت دارد به اندازه توان خود هيزم بياورد تا آتشي به جهت سوزاندن ابراهيم ، اين دشمن خدايان روشن شود ؟ اگر چه يك بار هيزم براي سوزاندن ابراهيم كافي بود ولي دشمنان مي خواستند هرچه كينه در دل دارند نسبت به اين فرستاده خدا آشكار كنند به خيال خود تا درسي براي آيندگان باشد ،  عاقبت يك تپه بزرگ و كوهي از هيزم درست كردند

روز موعود فرا رسيد مردم زيادي از اطراف و اكناف آمدند آتشي عظيم بر پا كردند شعله آن صدها متر زبانه كشيد و طي برنامه خاصي حضرت ابراهيم را در منجنيقي قرار دادند و در وسط آتش انداختند . از جانب خداوند متعال به ابراهيم الهام شد غم مخور و با اين دعا به خود صبر بدهيد و بگوييد :

« يا الله ، يا واحد ، يا احد ، يا صمد ، يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد نجني من النار برحمتك يا ارحم الراحمين »  

( اي خدا ، اي تنها ، اي يگانه ، اي بي نياز و اي كسي كه نزائيده و زاده نشده است و هيچ كس همتا و همگون او نيست مرا از اين آتش نجات بده به لطف و بزرگواري خودت اي بهترين رحم كنندگان . )  .

سپس از آسمان امريه صادر شد « يا نار كوني برداً و سلاماً علي ابراهيم » ( اي آتش براي ابراهيم گلستان شو و به ابراهيم اين عبد صالح و صادق ضرر نرسان . )

خداوند متعال با قدرت خود ابراهيم را از مكر و كيد دشمنان نجات داد معهذا مخالفان  و نمروديان با ديدن اين معجزه بزرگ به جاي ايمان به خداي واحد و تسليم در برابر رسالت ابراهيم ، عداوت و دشمنيشان اضافه شد.

نمرود اعلام كرد حاضر است با سپاه قوي خود با سپاه خداي ابراهيم بجنگد و سپاه عظيمي از اطراف و اكناف جمع كرد و به ابراهيم (ع) خبر داد اگـــر سپاه و قــــدرت داريــــــــد بفـــرماييد ( هذا گوي و هذا ميدان )

حضرت ابراهيم فرمود : مدتي صبر كنيد عن قريب سپاه الهي خواهد رسيد . مدتي نگذشت لشكريان به ظاهر كوچك اما در باطن بزرگ الهي در آسمان ظاهر شدند . اين بار سپاه الهي «طيراً ابابيل» نبودند بلكه سپاه عظيمي از پشه‌ها بودند كه آسمان را پوشاندند و حداقل دور هر سرباز را هزار پشه محاصره كرد .

نمرود از ميدان درگيري با زحمت خود را به قصر محكم خود رساند و يك  پشه از لابه لاي لباس هاي نمرود خارج شد و از طريق بيني نمرود به مغز وي وارد شد و چند روز متوالي اين مامور الهي مغز نمرود را از كار انداخت و نمرود با عذاب و آه و حسرت بي سابقه و كم نظير و ذليلانه مرد و اگر تا ديروز مدعي بود او خداست و لشكر دارد و خداي ابراهيم لشكر ندارد در مقابل ضعيف ترين مخلوق خداوند متعال زانو زد و با مرگ نمرود اوضاع تا حدودي تغيير كرد .

( ادامه موضوع در درس بعد مي آيد)

 

 « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Submit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

نوشتن دیدگاه

• از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
• لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.
• از نوشتن دیدگاهایتان با حروف فینگلیش جدا" خودداری کنید .
تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید


اطلاعات تماس با دفتر

استان کرمانشاه ، شهرستان پاوه ، خیابان امام محمد غزالی، دفتر امام جمعه پاوه

شبکه های اجتماعی

Template Design:Dima Group