«ماموستا» پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه پاوه
«ماموستا» پایگاه اطلاع رسانی دفتر امام جمعه پاوه

روز سه‌شنبه مورخ 13/07/89 و در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری در مسجد قباء پاوه درس يكصد و نوزدهم  از سلسله مباحث تاریخ انبيا(ع) با موضوع ادامه حيات حضرت يوسف (ع)  ارائه شد.

در ادامه ، درس مذکور جهت استفاده دوستداران و علاقمندان مباحث تاريخي درج شده است .

 

مجموعه درسهای ارائه شده پیرامون تــاریــــــخ انبيــــــاء  

توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري

درس يكصـــــد و نوزدهم  از سـلـسه مبـــاحث تـــــــــاریخ
درس هفــدهم
حیات انبياي الهي

 

** موضوع درس **

ادامه حیات حضرت یوسف (ع)

در درس قبل گفتم حضرت يوسف از قعر چاه به اوج جاه رسيد و هنوز از خستگي و محنت گذشته خود نياسوده بود روزگار ، صحنه و نقش ديگري پيش آورد و محنت تازه اي براي او ايجاد كرد.

يوسف در بيت عزيز از هر حيث خود را نشان داد ، هم دل عزيز مصر را تصرف كرد و هم در دل همسر عزيز مصر جاي گرفت. زليخا حركات و سكنات و خواب و بيداري يوسف را زير نظر گرفت تا جائيكه كار عشق وي بالا گرفت و زمان آن رسيد راز دل خود را با معشوق در ميان نهد. بارها با برنامه هاي خاصي راه را به يوسف گرفت ولي يوسف نسبت به برنامه‌هاي زليخا خيلي بي اعتنا و برايش باور كردني نبود.

يك روز زليخا كه كاملاً آشفته و حيران بود ، خود و منزل را براي اجراي برنامه‌اي فراهم و آماده كرد و چون عروس حجله خود را آراست و تمامي درهاي قصر عزيز را بست و گفت « هَيْتَ لَكَ » من آماده‌ام و شما هم بفرما. يوسف اين جوان پاك كه قلب و دل و درونش معلق به نور حق بـود فرمود مَعَاذَ اللّهِ بخدا پناه ميبرم چگونه ممكن است من خيانت كنم ،‌ من فرزند يعقوب و نوه ابراهيم هستم و خداوند بر اعمالم ناظر است و شما چون مادر من هستيد و عزيز به من اعتماد كرده است و نمك خورده منزل شما هستم چگونه به ‌خدا و خانواده پدري و عزيز خيانت ميكنم. « مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ »

زليخا از جواب يوسف عصباني شد و آتش گرفت و يوسف را تهديد كرد در اين فاصله حضرت يوسف به قصد رها كردن خود از اين خطر ، بسرعت به طرف در رفت و زليخا با عصبانيت و حيران و لرزان به دنبال او رفت در لحظه اي كه يوسف در را باز كرد زليخا از پشت پيراهنش را كشيد و پيراهن يوسف پاره شد تا اين بار هم پيراهن يار و ياور يوسف باشد و بر دروغ زليخا شهادت دهد. در اين فاصله عزيز سر رسيد ، يوسف را با وضعيت عجيب و زليخا را در حالت غير عادي ديد زليخا از يوسف سبقت گرفت و خطاب به عزيز گفت اي عزيز اين بود پاداش نيكي من و شما به يوسف كه اين چنين به همسرت خيانت كرد!؟ بايد زنداني شود. وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ .(آيه 25 سوره يوسف )

سپس يوسف مظلومانه و با صداي گرفته و در حالت ناراحتي گفت جناب عزيز من بي‌گناهم و زليخا مقصر است .

جريان در خانواده عزيز سر و صدا به راه انداخت و مجبور به پيگيري شدند يكي از اعضاء خانواده عزيزگفت اگر پيراهن يوسف در درگيري با زليخا پاره شده است بايد پيراهن را بررسي كنيد اگر از عقب پاره شده ، دليل است بر اين كه يوسف در حال فرار از دست زليخا بوده است و زليخا از پشت پيراهن را گرفته تا او را از فرار باز دارد و بسوي خود ببرد

نتيجه بررسي و حكم محكمه خانوادگي اين شد پيراهن از پشت پاره شده بود( فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ ) و زمانيكه ديدند پيراهن از پشت پاره شده است و پيراهن يوسف براي بار دوم دروغ مخالفين يوسف را آشكار كرد ، حكم محكمه قرائت و رئيس محكمه به زليخا گفت :

قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ * يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ (آيات 28و٢٩سوره يوسف ) ‌

« برنامه از مكر و طرح شماست مكر شما زنان عظيم است. اي يوسف شما هم از حق خود گذشت كن و تو اي زليخا از گناهت استغفار كن عامل خطا تو هستي و شما جزو خطا كارانيد »

جريان و موضع زليخا و يوسف در شهر منتشرشد و دهان به دهان گشت و نقل مجالس شد و رقباي زليخا موضوع را بازتاب دادند زليخا از انتقاد زنان مصر مطلع شد و نقشه ماهرانه‌اي كشيد و يك روز زنان معروف و مشهور مصر را به كاخ عزيز دعوت كرد زنان را روي مبل هاي نرم و زيبا نشاند و به هرنفر يك كارد خيلي تيز ميوه خوري داد و به خدمه خود امر كرد ميوه را تقديم بانوان مهمان نمايد و در لحظه‌اي كه زنان مشغول شادي بودند وتبسم و لبخند همه جا را فرا گرفته بود دستور داد يوسف وارد مجلس شد. با ديدن يوسف زنان مصر مدهوش شدند بطوري كه با كاردهايي كه در دست داشتند به جاي ميوه‌ها دستهايشان را بريدند (وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ ) .يوسف در مجلس زنان نشست و بدون اعتنا به زنان حاضر با حالت حزن سرش را پايين انداخت زنان حاضر گفتند(حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَرًا « اين بشر نيست ملائكه است » )

زليخا گفت پس از من انتقاد نكنيد بصراحت بشما ميگويم من عاشق يوسفم و يوسف به من اعتنا نمي‌كند حالا كه من در بين مردم رسوا شده‌ام اگر يوسف به خواسته من تمكين نكند او را به زندان خواهم انداخت زنان حاضر همه از زليخا پشتيباني كردند و يوسف را به تمكين تشويق نمودند در اين لحظه يوسف سرش را بلند كرد و گفت الهي من زندان را ترجيح ميدهم و زندان را صلاح خود ميدانم تا مبتلا شدن به گناه و تمكين در مقابل اين از خدا بي خبران .(  قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي « الهي مرا از كيد اين جماعت نجات ده » ) خداوند به دل شكسته يوسف جواب داد« فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ » خداوند او را نجات داد و از گناه مصون فرمود .

دستور زندان يوسف صادر شد و يوسف ازكاخ به زندان رفت و زندان شهر را به آلودگي شهوت دركاخ عزيز ترجيــح داد .


.....ادامه دارد

 

 

 « وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و صحبه اجمعین »

 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Submit to FacebookSubmit to Google PlusSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

نوشتن دیدگاه

• از ارسال دیدگاه های نا مرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.
• لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.
• از نوشتن دیدگاهایتان با حروف فینگلیش جدا" خودداری کنید .
تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید


اطلاعات تماس با دفتر

استان کرمانشاه ، شهرستان پاوه ، خیابان امام محمد غزالی، دفتر امام جمعه پاوه

شبکه های اجتماعی

Template Design:Dima Group