روز سه شنبه مورخ 02/09/89 ، در ادامه کلاسهای هفتگی ماموستا ملا قادر قادری در مسجد قباء پاوه درس يكصد و بيست و پنجم تفسیر قرآن کریم (درس هشتم تفسیر سوره مبارکه مائده) با موضوع آیات 27 الي 32 سوره مبارکه مائده ارائه شد.
در ادامه ، درس مذکور جهت استفاده دوستداران و علاقمندان كلام الهي درج شده است.
کـــلاس تفسیــــر قــرآن کــــریـــم توسط حاج ماموستا ملا قادر قادري
درس يكصد و بيست و پنجم
درس هشتم سوره مبارکه مائده آیات 27 الی 32
** موضوع درس **
1- شرح مختصري از حيات فرزندان معروف حضرت آدم ( هابيل و قابيل)
2- اولين جريمه قتل در تاريخ بشر
3 – آثار منفي حسادت
* ترجـــمه آيـــات *
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ﴿۲۷﴾
داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامي كه هر كدام عملي براي تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از يكي پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد (برادري كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت: بخدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت (من چه گناهي دارم زيرا) خدا تنها از پرهيزكاران ميپذيرد!
لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ ﴿۲۸﴾
اگر تو براي كشتن من دست دراز كني من دست به قتل تو نميگشايم، چون از پروردگار جهانيان ميترسم!
إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ ﴿۲۹﴾
من ميخواهم با گناه من و خودت (از اين عمل) بازگردي (و بار هر دو را بدوش كشي) و از دوزخيان گردي و همين است سزاي ستمكاران!
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۳۰﴾
نفس سركش تدريجا او را مصمم به كشتن برادر كرد، و او را كشت، و از زيانكاران شد
فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ﴿۳۱﴾
سپس خداوند زاغي را فرستاد كه در زمين جستجو (و كند و كاو) ميكرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن كند، او گفت: واي بر من! آيا من نميتوانم مثل اين زاغ باشم و جسد برادر خود را دفن كنم، و سرانجام (از ترس رسوائي و بر اثر فشار وجدان از كار خود) پشيمان شد.
مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿۳۲﴾
بهمين جهت بر بني اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد چنان است كه گوئي همه انسانها را كشته و هر كس انساني را از مرگ رهائي بخشد چنان است كه گوئي همه مردم را زنده كرده است، و رسولان ما با دلايل روشن بسوي بني اسرائيل آمدند، اما بسياري از آنها، تعدي و اسراف، در روي زمين كردند.
** توضيح و تفسير آيات **
آنچه در تاريخ مسطور است حضرات آدم و حواء (ع) بعد از تحمل مشقتهاي فراوان و رنجهاي بيكران ، به كانون خانواده خود سرو سامان دادند و كم كم زندگي مشترك خود را روي كره خاكي شروع نمودند و بعد از مدتي حضرت حواء باردار شد و در اولين وضع حمل از او دو فرزند دوقلو(يكي دختر و ديگري پسر) به دنيا آمدند كه پسر را قابيل و دختر را لوزا نام نهادند . مدت زماني گذشت مجدداً حضرت حواء وضع حمل نمود ، باز دو فرزند دو قلو(دختر و پسر) به دنيا آورد كه اسم دختر را اقليما و پسر را هابيل گذاشتند.
والدين از وجود فرزندان خوشحال و شادكام و مسرور بودند ، مدتي گذشت قابيل شغل كشاورزي و هابيل دامداري را انتخاب كردند و عنايت به اين امر كه يكي از فلسفه‌هاي خلقت انسان زاد و ولد به جهت عمــران كره خــاكي است حضرات آدم و حواء به فكر ازدواج فرزندان خود افتادند و چون در كره زمين غير از خانواده حضرت آدم كسي ديگر نبود كه پسران و دختران حضرت آدم با آنها ازدواج كنند خداوند متعال با حكمت و بزرگواري خود به حضرت آدم اجازه فرمود پسر شكم اول ميتواند با دختر شكم دوم و پسر شكم دوم با دختر شكم اول ازدواج نمايد.
حضرت آدم (ع) تصميم خود و اجازه و امر الهي را به خانواده و فرزندان خود اعلام كرد قابيل با پيشنهاد مخالفت كرد و اظهار داشت هرگز حاضر به ازدواج با اقليما نيست و با هيچ قيمتي اجازه نخواهد داد لوزا كه شكل و شعورش بهتر و بيشتر از اقليما بود با هابيل ازدواج كند . و لذا به فكر برهم زدن معامله افتاد .
توضيح و شرح آيات 27 تا 32 درس اين هفته بيان اين تصميم شوم و ناپسند و جريمه قتل هابيل توسط قابيل است كه خداوند متعال به پيامبر اسلام (ص) امر فرموده كه اين قصه را براي امتش بازگوكند تا براي نسل‌هاي بشر درس و عبرت باشدكه اگر اهل دين ، عقل و ترحم نباشند ممكن است برادر، برادرخويش را در اثر حسادت ، طمع به قتل برساند.
** نتيجـه **
1- در قصه فرزندان آدم (ع) موضوع قربان يا قرباني آمده است . تاريخ نويسان آورده‌اند هابيل و قابيل از سرمايه خود ( هابيل گوسفندي و قابيل مقداري گندم ) آوردند و در كنار هم قرار دادند و گفتند اگر از طرف خداوند قرباني هريك از آنها قبول شود دليل برصدق آن شخص است و در اين فاصله گوسفند هابيل آتش گرفت و فهميدند كه برنده هابيل است . سپس قابيل او را تهديد كرد اما هابيل اعلام كرد من دستهايم را به گناه وخون ناحق آلوده نميكنم ، در نهايت قابيل تصميم شوم خود را اجراء و برادر بي‌گناهش را را به قتل رساند . و اولين قتل در تاريخ بشر واقع شـــــد.
2-در همين قصه به آثار مخوف و خطرناك حسادت پي ميبريم . لازم است اذعان كنيم كه حسد آتش است و حسنات انسان را ميسوزاند زيرا حسادت سرچشمه اولين جرم تاريخ است. بر ماست در دعاهاي روزانه خود اين دعاي رسول‌الله(ص) را هميشه تكرار كنيم « اللهم اني اعوذ بك من البخل و الحسد»(الهي از مرض بخالت و حسادت به تو پناه مي برم )
3-در آئين ما قتل يكي از گناهان كبيره است و قتل يك انسان بيگناه مانند قتل يك جامعه و احياء يك انسان به منزله احياء همه مردم جامعه است. خداوند به ما توفيق دهد از احيــــاء‌كننــدگان فكـــري افراد جامعه باشيم . انشاءالله
« وصلی الله علی سيدنا محمد و آله و اصحابه اجمعين »
این مطلب را به اشتراک بگذارید
• لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.
• از نوشتن دیدگاهایتان با حروف فینگلیش جدا" خودداری کنید .