نمازجمعه این هفته پاوه با رعایت کامل پروتکل های بهداشتی، با حضور پرشور مردم مومن پاوه، در محل مسجد جامع این شهر و به امامت حاج ماموستا ملاقادر قادری اقامه شد.
در ادامه متن کامل خطبه های نماز جمعه امروز آمده است:
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر امامجمعه پاوه؛ نماز جمعه امروز پاوه ۱۴۰۰/۰۷/۳۰ با رعایت تمام پروتکل های بهداشتی، با حضور پرشور مردم مومن پاوه در محل مسجد جامع و به امامت حاج ماموستا ملا قادر قادری اقامه شد.
متن کامل خطبههای نماز جمعۀ مورخۀ ۱۴۰۰/۰۷/۳۰ شهر پاوه
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ثم الصلاة والسلام علی رسولالله و علی آله و اصحابه و من والا و لا حول ولا قوة الا بالله
قال الله تبارکوتعالی: لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنينَ إِذ بَعَثَ فيهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَإِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ
السلامعلیکم ورحمة الله و برکاته
از خدای بزرگ درخواست سلامتی، سعادت، عزت و سربلندی دارم برای تکتک شما خواهران و برادران حاضر در مسجد و تمامی کسانی که سخنان ما را مفید میدانند و از آنها استفاده میکنند. خداوند شمارا در دنیا سربلند و در آخرت ان شاء الله بنده و شما مورد شفاعت رسولالله قرار بگیریم.
عزیزان من؛ در خطبۀ امروز ۴ مطلب را به عرض میرسانم «۱-بعثت رسولالله (ص) ۲-حدیثی از حضرت رحمةللعالمین ۳-جملهای از سلف صالح ۴-یک یادآوری در خصوص ما و میلاد و هفتۀ وحدت». ان شاء الله مطالبم را به شیوهای بیان کنم که خداوند از من راضی و پیامبر عزیز خوشحال باشد و شما عزیزان هم از این مطالب استفاده کنید و سرمایهای باشد برای آخرت من.
«مقدمه»:
خداوند متعال در آیۀ ۱۶۴ سورۀ مبارکۀ آلعمران که در ابتدای سخنانم قرائت کردم بر ما مسلمانان و اهل ایمان منت نهاده که نعمت داشتن پیامبر را بر ما ارزانی فرموده است. پس این نعمت به حدی مهم است که خداوند متعال در اعطای آن بر مسلمانان و اهل ایمان منت نهاده است.
این پیامبر عزیز ما از سوی خداوند متعال حامل چهار مأموریت برای امتش و بنیآدم بوده است. ۱-تلاوت قرآن کریم ۲-تزکیه و تربیت معنوی ۳-تعلیم علم و معنویت و دانش زیرا بیسوادی درد است ۴-تعلیم حکمت زندگی کردن و آشنایی به سنت رسولالله.
پیامبر بزرگوار ما در باسواد کردن امتش خیلی جدی بود؛ در جنگ بدر جمعی از مردم مکه از قریشیان کافر دستگیر و اسیر شدند و آنها را به مدینه بردند آنها گفتند چکار کنیم تا ما را آزاد کنید؟ فرمودند: اگر هرکدام که سواد دارید، بتوانید چند نفر از بچههای مهاجرین و انصار را باسواد کنید، آزاد میشوید. پیامبر اسلام حتی در آن لحظات حساس هم به فکر تعلیم علم و معرفت بودند.
🔴 بحث اول: بعثت رسولالله (ص)
بعثت رسولالله برای کل بشریت بوده است؛ جمعۀ گذشته عرض کردم در زمان تولد این رسول عظیمالشأن مادرش ۲۴ سال سن داشت و خیلی جوان بود. پدرش که فوت کرده بود. مادرش هم ۵ رأس بز و یک نفر کنیز خانه به نام امایمن داشت بهجز اینها چیزی نداشت.
محمد(ص) چند مدتی در حضانت مادر عزیزش بزرگ شد. عادت مردم مکه این بود که فرزندان نوزاد خود را تا ۶ سالگی به بادیهنشینان میسپردند تا ادب، زبان، شهامت، شجاعت و فرهنگ یاد بگیرند و به غربت و تاریکی و مشکلات زندگی و فرهنگ عشایری عادت کنند.
در یک روز خاص نوزادان تازه متولدشده در مکه را به کنار صفا بردند و عشایر بنی سعد که در حومۀ مکه زندگی میکردند آمدند و هر خانواده نوزادی را با خود بردند و تنها محمد بیپدر و بیپول باقی ماند که کسی او را قبول نکرد. در آخر کاروان طایفۀ بنی سعد حلیمۀ سعدیه و شوهرش حارث جامانده بودند و وقتی رسیدند کسی برایشان نمانده بود و به خاطر اینکه دست خالی برنگردند و مورد طعن قرار نگیرند از روی ناچاری محمد را با خود بردند و به آمنه تعهد دادند تا ۶ سال حضانت فرزندش را به عهده بگیرند.
بهمحض حرکت آنها، حلیمه تعریف میکند و میگوید در برگشت دنیای دیگری دیدیم. الاغ ما که در رفت نای حرکت نداشته در برگشت پا بهپای بقیۀ چهارپایان حرکت میکرد ما هم دلخوش بودیم و خیال میکردیم سرمایۀ بزرگی با خود آوردهایم. محمد به میان طایفۀ بنی سعد رفت و برای خانوادۀ حارث و حلیمه و طایفۀ بنی سعد مایۀ خیروبرکت شد. پنج سال و نیم در میان طایفۀ بنی سعد و در خانۀ حلیمه بود.
خانوادۀ حلیمه از یهودیان مشکوک شدند و بعضاً میشنیدند رهبران یهودی به یهودیان امر میکنند «أُقتُلوا هذا الصَّبيَ و إلاّ لَیَقتُلَنَّ أهلَ دینِکُم» محمد را بکُشید اگر او را نکشید شمارا از بین میبرد. چندین بار یهودیان خواستند او را در خردسالی ترور کنند اما نتوانستند.
روزی محمد(ص) همراه فرزندان حلیمه برای تفریح به بیرون رفته بود یک نفر نزدیک شد و محمد را به زمین زد و روی سینهاش حرکاتی انجام داد. آنها ترسیدند؛ اما مفسرین میفرمایند این شخص که محمد را به زمین زده و سینه او را دستکاری کرده، جبرئیل بوده تا آنچه ناملایمات بوده از سینه محمد بیرون آورد و او را برای رهبری جامعه آماده کند. (أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ)
وقتی فرزندان حلیمه جریان را برای پدر و مادرشان بازگو کردند، حلیمه و حارث از ترس اینکه مبادا گزندی به محمد برسد قبل از موعد مقرر، او را به مکه آوردند و تحویل آمنه دادند.
در عمر ۶ سالگی جهت دیدار با بستگان پدر و جدش همراه مادرش آمنه و ام ایمن به یثرب (مدینه) رفتند و در راه برگشت آمنه در سن ۳۰ سالگی در محلی به نام ابواء فوت کرد. محمد بسیار گریه کرد و اهل ابواء به کمک آنها آمدند و آمنه را دفن کردند. محمد با چشمانی اشکبار و درحالیکه قبر مادر را نگاه میکرد، بهطرف مکه حرکت کرد و امایمن او را که پدر و مادرش را از دست داده بود به مکه آورد.
امایمن محمد را به نزد عبدالمطلب برد و ماجرا را برایش تعریف کرد و عبدالمطلب به گرمی از او پذیرایی کرد و ۲ سال در منزل عبدالمطلب بزرگ شد. بعد از دو سال عبدالمطلب هم فوت کرد اما وصیت کرده بود بعد از خودش ابوطالب از محمد نگهداری کند. محمد تا عمر ۱۲ سالگی در منزل ابوطالب مورد محبت و سرپرستی قرار گرفت.
ابوطالب به سفر شام رفت و محمد را نیز با خود برد تا بهسختی زندگی و کارهای سخت عادت کند. وقتیکه به شهر بصری در سوریه رسیدند یک راهب به نام بحیرا چیزهای عجیبی در پشت سر کاروان دید و آنها را دعوت کرد. محمد ۱۲ سال داشت. بحیرا سؤال کرد این پسر فرزند کیست؟ ابوطالب گفت پسر من است. او گفت: پسر تو نیست من در کتابهای آسمانی خواندهام او آیندۀ درخشانی دارد وصیت میکنم مواظب او باشید مبادا دشمنانش به او ضربه وارد کنند.
عمر مبارک رسول عزیز ما به حدود ۲۴ سالگی رسید. خدیجه که زنی معروف و ثروتمند و عاقل بود پیشنهاد کرد غلامش در کاروان تجاریاش محمد را نیز با خود به شام ببرد. کاروان تجارت خدیجه چندین برابر کاروانهای قبلی سود کرد و میسره غلام خدیجه چیزهای عجیبی از محمد دید و خطاب به خدیجه گفت محمد آیندۀ بسیار خوبی دارد. خدیجه به فکر فرورفت و درحالیکه ۴۰ سال داشت به محمد که تنها ۲۵ سال داشت، پیشنهاد ازدواج داد و گفت در چشمان این پسر عزت میبینم و ازدواج با او را فخر میدانم.
روزی ابوطالب همراه ۱۵ نفر از قریشیان به منزل خدیجه رفتند و او را برای محمد خواستگاری کردند. ابوطالب خطاب به عشیرۀ خدیجه گفت: این برادرزادۀ من اگرچه پدر و مادر و ثروت ندارد، اما شأن بزرگی دارد و این دو نفر باهم ازدواج کردند.
نکته دیگر اینکه؛ عبدالمطلب رئیس عشیره بود و فرشی داشت که همیشۀ روی آن مینشست و هرگاه به کعبه میرفت آن فرش را با او میآوردند تا روی آن بنشیند. پیامبر عزیز ما بعضاً روی آن فرش جدش مینشست. چند بار عموهایش از او ناراحت شدند و میگفتند: شأن و جایگاه پدر ما بزرگ است هیچکس حق ندارد روی فرش او بنشیند. روزی عبدالمطلب از این موضوع آگاه شد و خطاب به فرزندانش گفت: «دعوا إبني فوَاللهِ إنَّ لَهُ لَشأناً» محمد جایگاه مهمی دارد او را ناراحت نکنید؛ والله او را صاحب شأن میدانم.
مورد بعدی از جایگاه آن حضرت این است که در سال ۶۰۵ کعبه براثر سیل تخریب شد و ۴ طایفۀ بزرگ مکه تعهد کردند کعبه را بازسازی کنند. وقتیکه میخواستند حجرالأسود را در جای خود قرار دهند هر طایفهای میخواست حجرالأسود را در جای خود قرار دهد تا باعث افتخارشان باشد و به همین دلیل در بین آن ۴ طایفه جدال شروع شد و گفتند اولین کسی که به حرم بیت وارد شود در بین ما حکمیت کند. در این لحظه محمد محبوب پروردگار وارد شد و ماجرا را برایش تعریف کردند. محمد فرمود: سجادهای ۴ گوش بیاورید تا حجرالأسود را داخل آن بگذاریم و هر ۴ طایفه هر یک گوشهای از این سجاده را بگیرند و من هم آن را در جای خود قرار میدهم و از آن لحظه بهعنوان یک حکیم در میان قریش مطرح شد.
در عمر ۳۶ سالگی با همسرش خدیجه مشورت کرد و گفت: فرهنگ مکه دیگر برایم قابلتحمل نیست. خدیجه گفت چرا؟ محمد فرمود در این شهر که من زندگی میکنم قدرتمندان حقوق ضعیفان را پایمال میکنند. پولداران و ثروتمندان فقیران را به بردگی میگیرند. زنان در جامعۀ مکه همانند کالا خریدوفروش میشوند. سنگ و درخت بهجای خالق آسمان و زمین پرستش میشود و من نمیتوانم با این فرهنگ زندگی کنم و میخواهم در غار حراء باخدای خود خلوت کنم و از این فرهنگ دورباشم.
بر سر اینکه چه مدت به غار حرا میرفت اختلاف است. عدهای میگویند سالی یک ماه به غار حرا میرفت و عدهای این یک ماه را کمتر یا بیشتر میدانند. در غار حراء رمزی هست کسی وارد غار شود پنجرۀ غار بهطرف مسجدالحرام و کعبه است و از پنجرۀ آن کعبه و مسجدالحرام پیداست. پس پیامبر عزیز ما مدتی که خلوت کرده، روبهقبله ایستاده است. این قضیه خیلی مهم است.
یک روز قبل از ظهر حدود ساعت ۱۰صبح از غار حرا که در شمال غربی شهر مکه قرار دارد، بیرون آمد و از طرف شرق یک فرد که نه او را دیده بود و نه میشناخت، آمد و بعد از تعارف فرمود: یا محمد «اقراء» محمد فرمود: من سواد ندارم. دوباره تکرار کرد و باز محمد فرمود: نمیتوانم بخوانم. نزدیک شد و او را در آغوش گرفت و فرمود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿١﴾ خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿٢﴾ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الأکْرَمُ ﴿٣﴾ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿٤﴾ عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿٥﴾» پیامبر عزیز ما دچار اضطرابات شد و غار حراء را ترک و به منزل تشریف آورد و به همسرش خدیجه فرمود «دثرُنی دثرُنی» مرا بپوشان و ماجرا را برای خدیجه توضیح داد و گفت میترسم موجودات مضر در من اثر کرده باشند. خدیجه فرمود: تو فقیرنواز و مهمانپذیر و غصه خور زنان بیسرپرست و یتیمان هستی و ... هیچگاه موجودات مضر در تو اثر نخواهند کرد. شما استراحت کنید تا نزد ورقه عموزادهام که اهل سواد و آگاه به کتابهای آسمانی است بروم و قضیه را سؤال کنم.
خدیجه به نزد پسرعمویش ورقه رفت و ماجرا را برایش تعریف کرد. ورقه که عمرش از ۷۰ سال بیشتر و نابینا شده بود خطاب به خدیجه گفت: تو را مژده باد آن شخص جبرئیل بوده که برای محمد پیام آورده است. محمد پیامبر است آه و صد افسوس که نابینا هستم و نمیتوانم در کنارش برای دفاع از دینی که او آورده است، قدم بردارم.
خدیجه به منزل برگشت و دید محمد (ص) بیدار است و به خدیجه فرمود: در بین خوابوبیداری همان شخص که در غار حرا دیدم آمد و به من گفت: «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿١﴾ قُمْ فَأَنْذِرْ ﴿٢﴾ وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ ﴿٣﴾ وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ ﴿٤﴾ وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ﴿٥﴾ وَلا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ ﴿٦﴾ وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» ای کسی که خود را در لحاف پیچاندهای، بلند شو. دیگر خواب و استراحت تمام شد. از این لحظه با اللهاکبر فرهنگ مردم مکه را اصلاح کن بالباس پاک و طاهر تبلیغ کن در این راه دچار مشکل خواهی شد در این راه دچار سختی خواهی شد و نباید برکسی منت بگذاری و به خاطر خداوند صبر داشته باش.
به این شیوه پیامبر بزرگوار ما در ماه رمضان سال ۶۱۰ میلادی در سن ۴۰ سالگی به پیامبری رسید.
جمعۀ گذشته عرض کردم علمای بزرگوار کُرد ۴۰ کتاب در خصوص میلاد پیامبر اسلام و مولودنامه نوشتهاند؛ اما متأسفانه برای بعثت پیامبر اسلام (ص) کتابی وجود ندارد و این مسئله برای ما نقص است.
حیات آسمانی و تبلیغ و جایگاه پیامبر عزیز ما از روز بعثت شروع میشود اما روی این موضوع کار نکردهایم ولی چون در مولود نامه اختلاف است و علیه یکدیگر صحبت میکنیم ۴۰ کتاب دربارهاش نوشتهایم.
در هر حال این پیام آسمانی و رسالت پیامبر بزرگوار و بعثت آن عزیز را به کل مسلمانان تبریک عرض میکنیم.
ما اهل سنت و جماعت معتقدیم پیامبر بزرگوار ما در غار حرا با پیام «اقراء» و «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿١﴾ قُمْ فَأَنْذِرْ» در ماه رمضان سال ۶۱۰ میلادی به پیامبری مبعوث شده است.
🔴 بحث دوم: حدیثی از رسولالله (ص)
قال رسولالله (ص): «مَنْ نَفَّسَ عَن مؤمِنٍ کُربَةً مِنْ کُرَبِ الُّدنیا نَفَّسَ اللهُ عَنهُ کُربَةً مِنْ کُرَبِ یَومِ القیامةَ»
ما درگذشته در روستا زندگی میکردیم و در دورانی که بنده در بانه و شارزور و مریوان طلبه بودم مردم جشن میلاد میگرفتند و غذا میدادند و یا در بین مردم خیرات تقسیم میکردند و گروهی هم به فقرا پول میدادند. امروز در عصری که من و شما زندگی میکنیم، افراد ندار و فقیر و گرفتار زیاد هستند.
این پیامبر که امروز قسمتی از حیات ایشان را توضیح دادم میفرماید: هر کس بتواند مشکلی از مشکلات برادر دینی خود را حل و او را دلخوش کند و در ناراحتی و گرفتاری گشایشی برایش حاصل نماید خداوند تبارکوتعالی در قیامت مشکلات و گرفتاری او را حل خواهد کرد.
در این شهر که ما زندگی میکنیم فقیر و ندار و ثروتمند زیاد است. امروز روز آزمایش است ثروتمندان به احترام پیامبر اسلام و بعثت و میلاد آن حضرت بکوشند به فقرا کمک و آنان را دلخوش کنند.
🔴 بحث سوم: جملهای از سلف صالح
یک عرب ساکن اطراف بصره روزی به بصره آمد و از یک نفر پرسید: «مَنْ سَیِّدُکم؟ قالوا الحَسَن، قالَ بِمه سادَکُمْ؟ قالوا یَحتاجَ النَاسُ إلیٰ علمِهِ واستَغنیٰ هوَ في دُنیاهُم. فقال ما أحسَنُ هذا» رئیس شما کیست؟ گفتند: شیخ حسن بصری است. گفت: چگونه رئیس شده است، آیا به او رأی دادهاید؟ گفتند: مردم بصره به دانش و اخلاق و برخورد او نیاز دارند اما او به آن مردم نیاز ندارد. آن فرد گفت این بهترین کار است
دوستان عزیز؛ یکی از مشکلات روحانیون کُرد این است که خودمان مستقیماً درآمد نداریم باید منتظر مردم باشیم تا بدانیم کمک میکنند یا نمیکنند و به همین خاطر نمیتوانیم خلاف طبع و نظر مردم سخن بگوییم چرا که در غیر این صورت به ما کمک نمیکنند.
در روستاهای ما وقتی یک روحانی در مسجد سخنی طبق عقیده خود به زبان میآورد اگر مطابق میل فلان شخص نباشد، پشت سرش نماز نمیخواند و قسم میخورد که تا زمانی در روستا است به او کمک نکند.
امثال شیخ حسن بصری با دسترنج خود زیستهاند و باتقوایشان به مردم خدمت و مردم نیز آنها را رهبر خود دانسته اند. ما مردم کورد هیچگاه نمیتوانیم رهبر داشته باشیم چون هیچ روحانی و هیچ شیخ و هیچ رهبر سیاسی دیگری غیر از خود را قبول ندارد و بعید میدانم این مهم در آینده هم محقق شود.
🔴 بحث چهارم: ما و میلاد رسولالله (ص) و هفتۀ وحدت
روزی هیئتی از بندر خمیر به منزل ما آمدند و از آنها علت آمدنشان را پرسیدم. گفتند: ما جماعت تبلیغی هستیم و برای تبلیغ آمدهایم. به آنان گفتم: هفته گذشته در کنفرانسی در بندرعباس شرکت کردم و در قشم نماز جمعه خواندهایم و شب را در بندر خمیر سپری کردیم و احساس میکنم مردم شما مشکلات زیادی دارند و معتاد و گرفتارند. آنها گفتند: بندر خمیر معتاد نداشت یک کارخانه سیمان احداث کردند و کارگرانی غیربومی به محل آمدند و جوانان ما را گرفتار اعتیاد کردند و اگر تبلیغ ما نبود الآن ۸۰ ٪ مردم بندر خمیر معتاد بودند پس وجودما در بندرخمیر اثرگذار بوده است.
مراد من این است شما همهچیز را نفی نکنید و مقداری در کار انصاف داشته باشید. ما ۴۰ سال است مراسم میلاد را برگزار میکنیم و هفتۀ وحدت را گرامی میداریم و پشت سرمان نیز عدهای به ما میخندند.
البته مردم پاوه و اورامانات مؤدباند؛ اما در سایتها مطالب زیادی را میخوانیم. دیشب یکی از سایتها به کسانی که دف میزنند و مولودنامه میخوانند، خیلی توهین کرده بود که مایه تأسف بود؛ نهایت امر اگر ما بخواهیم جشن واقعی برپا کنیم، باید صحبت ما در راستای خیر و صلاح و امنیت و وحدت باشد.
سالهای گذشته ما جمعیتی چند هزارنفری را از ایران و عراق جمع میکردیم و برای این شهر افتخار بود اما امسال نتوانستیم این مراسم را برگزار کنیم
بنده به کرمانشاه رفتم جمعی از مسئولان محترم اعلام کردند مراسم میلاد پاوه تعطیل نشود و حتی اگر با ۱۰۰ نفر هم باشد برگزار شود و ما با حضور ۱۰۰ نفر مراسمی معنوی را در مسجد قباء برگزار کردیم و از اینکه نتوانستیم مردم شریف پاوه را به این مراسم دعوت کنیم عذرخواهی کردم.
عرض میکنم اگر هدف بانیان جشن میلاد دعوت اهل ایمان به امنیت و تفاهم و پیروی از سنت و سیرت رسولالله و عادت دادن مردم به عرض سلام و تحیت به رسولالله باشد و در این جلسات مردم را از افراطوتفریط برحذرداریم، کار خیر و پسندی انجام دادهایم دیگران هر چه میگویند، بگویند آزادند.
بدون شک جلسات میلاد پیامبر اسلام تأثیر داشته است؛ حداقل تأثیر این نشست ها این است که شیعه و سنی در ۴۰ سال گذشته باهم دعوایی نداشتهایم و این خود بزرگترین نعمت و نتیجه است. خداوند به همه ما توفیق دهد بتوانیم از اختلافات دور باشیم و دچار مشکلات نشویم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
• لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.
• نظرات شما پس از بررسی و بازبینی توسط گروه مدیریت برای نمایش در سایت منتشر خواهد شد.
• در صورتی که نظر شما نیاز به پاسخ دارد، پاسخ خود را در ذیل همان موضوع دنبال فرمایید.
• از نوشتن دیدگاهایتان با حروف فینگلیش جدا" خودداری کنید .